منبع شناسی تاریخ ماد و هخامنشی
علی اکبرپور
منابع تاریخی درباره تاریخ ماد و هخامنشی بر چندین دستهاند. که به غیر از منابع کلاسیک که در پستی جداگانه خواهیم آورد، مابقی را در ادامه به اختصار ذکر خواهیم کرد.
با پیروزی در خاورنزدیک باستان، ایرانیان با فرهنگی آشنا شدند که داستانهای شفاهی را به شکل نوشته درآورند. این چندین بهبودی را منجر شد. اول، ایرانیان شروع به ثبت رکوردهای رخدادهای تاریخی کردند که بهترین نمونهٔ آن، استوانه کوروش، سنگ نوشتهٔ داریوش در بیستون و نسخههای آرامی آن که به استانهای شاهنشاهی فرستاده شد. این کار برای این بود که خوانندگان متقاعد شوند، پارسها برگزیدگان الهی هستند که وظیفه شان، آوردن برابری، فرمان و آسایش برای مردم جهان است.
تاریخ یهودی
سه دسته متن وجود دارد که در آنها اشاره مستقیمی به شاهان هخامنشی شده است:
- قسمتهایی در کتاب اشعیاء دوم (بابهای ۴۰ تا ۵۵) که در آنها دقیقاً از کوروش نام برده شده است.
- مطالب کتاب حَجی و زکریا ۱-۸ که در آنها از داریوش نام برده شده و در کنار اشاراتی احتمالی به چارچوبی تاریخ شده است.
- روایات کتابهای عزرا و نحیما که اشارههایی در چارچوبهای پرشمار و متفاوت به کوروش و داریوش و اردشیر دارند که هویت شاه آخری کاملاً روشن نیست (چون در دودمان هخامنشی سه پادشاه با نام اردشیر فرمانروایی کردهاند)، با این حال این نکته برای هدفی که ما در نظر داریم تاثیری ندارد.
کتاب حبقوق و ناحوم
کتاب حبقوق، کتاب ناحوم، حبقوق و ناحوم
کتاب پیامبران ناحوم و حبقوق، کسانی که تقریباً در قرن ۷ پیش از میلاد زیستند، سقوط قریب القوع آشوریها را توصیف کردند. ناحوم بلای ناگهانی منتظره نینوا، که ماد و بابل را در ۶۱۲ پ م را فتح کرد، و حبقوق درباره فتح آشور در ۶۱۴ پ م توسط مادها اطلاع میدهد. احتمالاً، هر دو این پیامبر متعلق به زمان آشوریها میشدند که تا آن زمان پایدار بود ولی سرنوشتش قطعی شده بود.

کتاب ارمیا و اشعیا
کتاب ارمیا، کتاب اشعیا، ارمیا و اشعیا
کتاب اشعیا، یکی از کتابهای عبری عهد عتیق است. این کتاب بنابر نظر گسترده کارشناسها به دو بخش تقسیم شده است: ۱- فصلهای ۱-۳۹، زمان پیامبر اشعیا پسر آموز در طی حکمرانی اوزیه، جُثَم، اَهَز شاهان جودیه در اواخر قرن ۸ ام و اوایل قرن ۷ ام پیش از میلاد زندگی میکرد. ۲- فصلهای ۴۰-۶۶ که به پیامبر دیگری متعلق است که اسمش ثبت نشده است. این شخص در زمانی که شاه نبوکدنضر بابلی مردم یهودیه را در سالهای ۵۸۷-۵۸۲ پ. م به بابل تبعید کرد. برخی از پژوهشگران کتاب را به قسمتهای بیشتری تقسیم کردند که قسمت سوم را به فصلهای آخر کتاب و پیامبر سومی اختصاص دادند، که به نظر قانع کننده نیست. نویسنده قسمت دوم کتاب اشعیا را پژوهشگران، نویسنده اشعیا ثانی (Deutero-Isaiah) نامیدهاند. او در بین جمعیت یهودی که در یهودیه حتی پس از تبعید باقی مانده بودند، فعال بود. قسمت دوم کتاب اشعیا به تاریخ ایران مربوط است، چرا که او علاقه به پدیدار شدن امپراتوری پارسی و کوروش دوم، شاهی که با اصطلاحهای نیک اشاره شده است، اذعان میکند.
فصلهای ۴۰ تا ۵۵ کتاب اشعیا (اشعیای تثنیه) حوادث سالهای حدود ۵۳۹-۵۴۷ پ م را توصیف میکند. زمانی که نزول حکومت نئوبابلی و میانرودان توسط ارتش پارسی آغاز شده بود یا آماده شده بودند تا با او بجنگند. این فصلها، امیدواری برای نابودی قدرت بابل توسط کوروش و اجازه بازگشت یهودیان دستگیر شده به سرزمینشان و بازسازی معبد اورشلیم را بیان میکند. بخشهای اصلی فصل ۵۶ تا ۶۶ از کتاب اشعیا (Trito-Isaiah) متعلق به دوره حکمرانی پارسیان و مربوط به جمع آوری معبد تا قبل از اصلاحات دوران عزرا و نحیما است.
تقسیمات فرعی دقیق متن کتاب اشعیای نبی باب ۴۴ و ۴۵ کماکان مورد اختلاف نظر است اما قسمتهایی از باب ۴۴ تا باب ۴۵ آیه ۵ حتی اگر از عناصر جداگانهای ساخته شده باشند اکنون کاملاً به یکدیگر ارتباط دارند. در این قسمت صریحاً از کوروش نام برده شده است و او ابزار برگزیده یهوه برای تحقق هدف خداوند دانسته در آزاد کردن یعقوب/اسرائیل، و این ماموریت حتی پیش از زاده شدن کوروش برایش تعیین شده است. آیات آغازین در چهارچوب قدرت مطلق خداوند (یهوه) است که به خشک کردن دریاها و رودها برای نجات یهودیان در آغاز اشاره میکند تا به بازسازی اورشلیم و شهرهای یهودا پایان گیرد. این نکته (اشعیا باب ۵۱ آیه ۱۰ «آیا تو آن نیستی که که دریای و آبهای لجه عظیم را خشک کردی») ظاهراً همانند خروج تازهای است و باب ۴۴ آیه ۲۸ اشاره مستقیم به فرمانروای برگزیده که اراده خداوند را تحقق خواهد بخشید[و درباره کوروش میگوید که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید] و سپس به بازسازی اورشلیم و معبد اشاره میکند: «و درباره اورشلیم میگوید بنا خواهد شد و درباره هیکل که بنیاد تو نهاده خواهد گشت.» آیه یکم باب ۴۵ لحن روشنتری دارد: کوروش تدهین شده و مسیح خداوند است که خدا دست راست او را میگیرد و او را پیاپی بر دشمنان و امتها پیروز می گرداند و «به خاطر بنده خود یعقوب و برگزیده خویش اسرائیل» کوروش را به نام میخواند: «هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خواندم و ملقب ساختم» و میافزاید «من کمر تو را بستم هنگامی که مرا نشناختی»: یهوه خداوند یکتاست و هنگامی که کوروش او را نمیشناسد، به شاهنشاهی اش می رساند تا همه جهان از مشرق و مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست و غیر از من خدایی نیست.»
پیامبران یهودی، هممیهنان اسیر خود را دلداری میدادهاند که: «بنا بر پیشگویی ما، بابل بهزودی سقوط خواهد کرد و آنها به زادگاه خود بازخواهند گشت.» در آغاز قرن شش پیش از میلاد ارمیای نبیپیشگویی کرد که تعداد فراوانی از مادها و مردمان اورارو (آرارات)، مانویها و بالأخره ستیانیها (آشکنازها) انتقام یهوه را خواهند گرفت و بابل را ویران خواهند کرد. ارمیا با خوشحالی چنین اظهار داشت(۱۱: LI)«سلاح خود را تیز کنید، سپرها را برگیرید. خداوند روح پادشاهان ماد را به تلاطم درآوردهاست. زیرا ارادهٔ وی بر این قرار گرفتهاست که بابل را ویران کند... یک دونده میدود تا به دیگری برسد یک قاصد میرود تا به قاصد دیگر برسد برای گفتن این نکته به شاه بابل که شهر تو از هر گوشهای به تصرف درآمدهاست.» اندکی پس از آن اشعیای نبی چنین پیشگویی کرد (۱۷-۲۲ XIII): «مادها که هیچ چشمداشتی به طلا و نقره ندارند» علیه بابل به حرکت در خواهند آمد. این پیامبر اظهار امیدواری کرد که بابل مطلقاً ویران شود. بهصورتی که حتی شبانان نیز نتوانند گوسفندان خود را در ویرانههای آن بچرانند. هنگامی که پارسیان خود را برای نبرد آماده کردند، اشعیا چنین اظهار داشت(۶ XXII): «ایلامیها ترکش برگفتند... و کوروش غلاف از سپر خود برداشت»
ولی دشمنان شاهان بابل بیش از ۶۰ سال صبر کردند. فقط هنگامی که مادها و بعد هم لیدی بوسیلهٔ پارسیان شکست خوردند، آن موقعی بود که انبیای یهود بار دیگر خوشبینی خود را بدست آوردند. این نکته در کتاب اشعیای نبی منعکس شدهاست، در فصل ۴۰ تا ۴۸ (و ظاهراً در فصول ۴۹ و ۵۵ هم) که نوشتن آن مربوط میشود به دوران سقوط لیدی و سقوط بابل به دست پارسیان. پارهای از بخشهای این فصل با اسناد خطوط میخی در دسترس، هم از نظر روح و هم از نظر محتوا چنان با یکدیگر شباهت دارند (مخصوصاً با استوانه کوروش) که امکان دارد نویسندهٔ کتاب اشعیا قبلاً از کتیبه بابلی با خبر بودهاست. به ویژه اشعیای نبی (XLV ۱)که مکرراً نام کوروش را میبرند و او را مسیح و برگزیدهٔ یهوه میدانند. وی دربارهٔ کوروش میگوید: «وی شبان من است و تمام هدفهای مرا به انجام خواهد رساند.» و دربارهٔ اورشلیم چنین میگوید: «اورشلیم دوباره مسکون خواهد شد.» و دربارهٔ معبد چنین میگوید: «بنیان تو استوار خواهد شد.»(X-LIV ۲۸) خداوند به برگزیدهاش کوروش چنین میگوید: «دست راست تو را گرفتم تا ملل مختلف در برابر تو سر تعظیم فرود آورند و جامهها را از تن شاهان برکنند دروازهها را در برابر تو خواهم گشود، من پیشاپیش تو خواهم رفت و کوهها را هموار خواهم کرد. درهای برنزی را شکسته، قطعه قطعه خواهم کرد و میلههای آهن را خواهم برید.»(XLV ۱-۲).
کتاب حزقیال
کتاب حزقیال و حزقیال
کتاب حزقیال، کسی که در اوایل قرن ۶ پ م زندگی میکرد، شامل اطلاعات مهمی درباره تاریخ سیاسی خاورنزدیک در زمان خود است.
کتاب حجی و زکریا
کتاب حجی، کتاب زکریا، حجی و زکریا
تصویری از زروبابل در کتاب Promptuarii Iconum Insigniorum اثر گولیام روویل
برخی قسمتهای کتاب حجی دقیقاً تاریخگذاری شده، مخصوصاً با سال دوم سلطنت داریوش بزرگ (بین اوت و دسامبر ۵۲۰ پ م)، هنگامی که پیامبر حجی به حکمران یهودا، زروبابل رسید، روحانی والامقام، و ساکنین اورشلیم با درخواست، اصرار کرد که معبد را تعمیر کند. این کار در کتاب زکریا (معاصر حجی) به اتمام رسید، کسی که ارتباطهای منطق بین سال دوم تا چهارم سلطنت داریوش بزرگ یعنی ۵۲۰ تا ۵۱۸ پ م برقرار کرد.
در کتاب حَجی و زکریا (۱ تا ۸)، سلسله تاریخهای خاص لحظات نوبت و پیشگویی و عمل همگی مربوط به سالهای اولیه پادشاهی داریوش هستند. در حَجی همه تاریخها به سال دوم سلطنت او تعلق دارند؛ در زکریا به سالههای دوم و چهارم سلطنت داریوش مربوط میشوند. در عزرا (باب چهارم) نیز به سال دوم پادشاهی وی اشاره میشود.
کتاب نحمیا و عزرا
نقاشی از تصویر عزرا در کتاب Promptuarii Iconum Insigniorum
نحمیا و عزرا، دو شخصیت دینی یهودی، از کسانی بودند که پس از بازگشت به شهر اورشلیم (با اجازهٔ کوروش بزرگ و به منظور بازسازی معبد) به مرمت معبد پرداختند. نحمیا یکی از مقامات دربار اردشیر هخامنشی (درازدست ۴۶۵-۴۲۴ پ م) در شوش بود و از سوی شاه به سمت حاکم یهودیه منصوب گردید. عزرا (در قرآن عزیر نامیده شده است.) نیز احتمالاً یکی از مشاوران اردشیر اول هخامنشی بود که در ۴۴۵ پ م از او ماموریت یافت به یهودیه سفر کند و به آن شهر سر و سامان دهد.
کتاب عزرا، روحانی تحریرنویس در سال سوم سلطنت اردشیر (احتمالاً اردشیر اول، یعنی ۴۵۸ پ م) حاکم یهودیه شامل ۲ بخش از گزارشهای آرامی و عبری از فرمان کوروش در سال ۵۳۸، که اجازه داد تا معبد اورشلیم تعمیر گردد. بنابر عقیده مایر توافق شده که بخش آرامی بود عزرا (بخش ۶، آیه ۳-۵)، که زبان امپراتوری هخامنشی بود، اطلاعات موثق مهمتری نسبت به فرمان کوروش به زبان عبری است. بیکرمن، نشان داد که این گزارش اصلی است. تفاوت بین متن آرامی و عبری بدین خاطر است که اولی یادداشت خزانهدار سلطنتی است و دومی اعلامیهای است که برای آگاهی یهودیان منتشر شد.
کتاب نحمیا، حاکم یهودیه در ۲۰ مین تا ۳۲ مین سال سلطنت اردشیر (احتمالاً اردشیر اول، یعنی ۴۳۲-۴۴۴ پ م) حاوی مندرجاتی شبیه به کتاب عزراست و در ارتباط با تاریخ یهود مخصوصاً در بازگشت به معبد اورشلیم است. کتاب نحمیا در واقع بخشی از کتاب عزرا بود که در عصر مسیحیت از آن تفکیک شد و در روایت لاتینی آن، به عزرای دوم موسوم شد. نویسندهٔ این کتاب کاهنی ناشناس است که معمولاً «وقایعنگار» نامیده شده و خاطرات نحمیا را در سدهٔ چهارم پیش از میلاد تألیف کرده است. اصل این متن، گزارشی بوده که نحمیا برای اردشیر اول هخامنشی به زبان آرامی، یعنی زبان رسمی و اداری امپراتوری هخامنشی، تهیه و تدوین نموده است. کتابهای عزرا و نحمیا در قدیم یک کتاب بوده و پس از ترجمه به لاتین به دو بخش عزرا و نحمیا تقسیم شد. بعدها کتابهای عزرای سوم و چهارم نیز نوشته شد، اما مورد پذیرش تورات مسیحی و عبری قرار نگرفت. عزرای سوم که متنی تاریخی است بر اساس کتاب عزرای اول و دوم نگاشته شد و عزرای چهارم نیز که جنبه تاریخی دارد، در هفت بخش به ویرانی معبد اورشلیم توسط نیتوس، امپراتور روم، پرداخته است.
در کتاب عزرا آمده است: «خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمامی مملکتهای خود فرمانی نافذ کرد و مرقوم داشت... یهوه خدای آسمانها جمیع ممکلتهای زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهودا است، بنا کنم». این گفته شبیه گفتههای تبلیغاتی استوانه کوروش است. یگانه تفاوت مهم آن است که کوروش در استوانه خود، می داند که مردوک او را برگزیده است، ولی در کتاب مقدس گفته میشود که کوروش از هنگامی که یهوه را نمی شناخته از سوی او برگزیده شده است. پیداست که از نظر علم الهیات، متن اشعیای ثانی که بر یکتایی و قدرت مطلقه خداوند تاکید میورزد، بالاتر است. استفاده از اصطلاحات سلطنتی مانوس یهودی (شبان، مسیح و مسح شده، گرفتن دست راست و خواندن به نام) نمایانگر اختصاص القاب شاهانه یهودی به فرمانروایی بیگانه است. در قالب گسترده تر داعیه هخامنشیان در مورد جانشینی در مورد جانشینی دودمان داوود، شاید ناچار باشیم بپذیریم که نوعی پذیرش از سوی یهودیان درباره خاندان سلطنتی هخامنشی مشاهده میشود، اما پذیرشی در مدار قدرت مطلقه یهوه، نه تنها بر یهودا بلکه بر کل عالم.
تفسیر روایات گوناگون در عزرا بابهای یکم تا ششم همچنان مشکل ساز است. اما با هدفی که فعلاً داریم، اشاره به اطلاعاتی که میدهند کافی است. کتاب عزرا باب یکم، (که تقریباً با آیههای ۲۲ و ۲۳ باب ۳۶ کتاب دوم تواریخ یکسان است) مربوط به سال یکم پادشاهی کوروش میشود و فرمان او را در مورد بازسازی معبد اورشلیم را نمایان میکند. بازسازی معبد مورد درخواست و بهرهبرداری کسانی است که اراده کرده یا از سوی خداوند الهام گرفتهاند که به اورشلیم برگردند. و به علاوه همسایگان نیز به ایشان کمک میکنند. افزون بر این کوروش فرمان میدهد ظروف خانه خداوند را که نبودکنضر از اورشلیم به بابل آورده بود، توسط مهرداد، خزانه دار او، به شیشبصر، رئیس یهودیان تحویل داده شود. و این ظروف طلا و نقره همگی به اورشلیم بازگردانده میشوند. روایت به خودی خود کامل است و در پایان این باب نیز فهرستی از این ظروف به همراه با اسیرانی که از بابل همران شیشبصر به اورشلیم برمی گردند، ارائه میشود. در اینجا جز این سخن دیگری درباره شیشبصر وجود ندارد.
کوروش در تاریخ ۵۳۸ پیش از میلاد به یهودیان اجازه داد که از اسارت بابلیها بیرون آیند و به زادگاه خود بازگردند و معبد اورشلیم را بازسازی کنند. بهعلاوه کوروش «شش بازار» را که رهبر یهودیان در اسارت بود و از تبار داوود، به عنوان فرماندار منطقهٔ یهودیه منصوب نمود.
این فرمان کوروش در کتاب عزرا به دو زبان آمدهاست، یکی از آنها زبان عبری و دیگری زبان آرامی است. محتوای این دو یکی نیست. کارشناسان و دانشمندان مدتها در این زمینه پژوهش کردند که ببینند کدام یک از این دو متن موثق است. بسیاری از این کارشناسان بر این باور شدند که متن آرامی را ترجیح دهند در حالی که پارهای از دانشمندان بر این باورند که هر دو متن تحریف شدهاند.بیکرمن نظر دیگری دادهاست که کم و بیش متقاعد کنندهاست. وی میگوید ما با دو سند روبرو هستیم که هر یک از دیگری مستقل است و هر دو سند اصیل هستند. بدین معنی که متن آرامی فرمان رسمی دربار شاهی بودهاست، در حالی که متن عبری طوری تنظیم شدهاست که مسئله رسمیت اورشلیم را نشان میدهد تا با سنت محلی توافق داشته باشد.
متن عبری (عزرا I:۱-۸) دربارهٔ فرمان به شرح زیر است: «کوروش بیانیهای در سراسر قلمرو خود صادر کرد و در عین حال آن را به نوشتار در آورد. بدین ترتیب شاه ایران چنین میگوید: یهوه خدای آسمان تمام پادشاهی زمین را به من دادهاست، و به من مأموریت داده که برای وی خانهای در اورشلیم بسازم... هرکس بین شما که میل دارد میتواند به اورشلیم برود... و کوروش ظرفها را نزد میترِدات خزانهدار بود آورد و آنها را به «شش بازار» داد»
متن آرامی (عزرا VI:۱-۵) چنین میخواند: «داریوش شاه فرمانی صادر کرد و در بابل در میان بایگانیهای خزانهداری به جستجو پرداختند و در اکباتان پایتخت که در استان ماد است طوماری به یافته شد که بر رویش چنین نوشته شده بود: در نخستین سال سلطنت کوروش شاه، کوروش فرمانی صادر کرد به شرح زیر: در مورد خانهٔ خدا در اورشلیم، این خانه باید بازسازی شود، جایی که قربانیان تقدیم میشوند... هزینهٔ این کار از خزانهٔ شاهانه داده میشود و نیز باید ظرفهای طلا و نقرهٔ خانهٔ خدا که نبوکدنصر آنها را از معبد اورشلیم برگرفت و به بابل آورد دوباره به معبد که در اورشلیم است بازگردانده شوند.»
کتاب دانیال
کتاب دانیال، رمان تاریخی درباره حوادث نیمه دوم قرن ۶ پ م (بیشتر درمورد سقوط پادشاه نئوبابلی در ۵۳۹ پ م) است، ولی خیلی بعدتر، در ۱۶۳-۱۶۷ پ م در طی شکنجه طاقت فرسا مردم محلی یهودیه توسط آنتیوخوس چهارم نوشته شد. از کتاب دانیال ما میبینیم که روایتهای متاخر یهودی درباره هخامنشی استنادناپذیر است. به عنوان مثال، گفته شده که سلسله هخامنشی ۵۲ سال طول کشید در حالی که در حقیقت، ۲۲۸ سال طول کشید. جانشینی پادشاه گیج کننده تر است، بنابر روایات، داریوش مادی، پسر خشایارشا، در سن ۶۲ سالگی به پادشاهی دست یافت که جانشین او کوروش بود.
کتاب دانیل در شکل امروزی به دو بخش تقسیم شده است. بخش نخست شامل شش فصل است و به زندگی دانیال نبی در بابل و هنگامی که قوم بنی اسرائیل در اسارت به سر میبردند، اختصاص دارد. در باب پنجم از بخش اول کتاب، دانیال ضمن تعبیر خواب پادشاه بابل، بلتشصر، نبودکدنصر، ماجرای فتح آن کشور به وسیله هخامنشیان و انقراض دولت بابل را برای وی پیش بینی کرده است.
بخش دوم این کتاب شامل پیش بینی سرنوشت قوم یهود در دوران سلوکیان است. افزون بر این، پیش بینیهای اشمل دوران فرمانروایی مادها و پارسها تا سده ششم و پنجم م میشود و بدین ترتیب، اگرچه اطلاعات تاریخی ارائه شده در آن نادرستند، اما حائز اهمیت هستند. به نظر میرسد مولف کتاب، برخی روایات مندرج در بخش اول کتاب را از ادیان و سنتهای شفاهی عصرهای کهن اقتباس کرده است. اما اطلاعات مربوط به دهههای پایانی سده سوم پ م از ارزش تاریخی بیشتری برخوردار است.
در کتاب دانیال از عهد عتیق، داریوش مادی به عنوان حاکم بعد از کشته شدن بلشزر - حاکم کلدانی - معرفی شده است. داریوش مادی باید مظهر داریوش اول و کوروش «پادشاه پارس»، باید کوروش کبیر باشد. بر اساس روایت، داریوش بعنوان پسر اخشورش (خشایارشا)، نواده مادی معرفی شده که در زمانی جانشینی ۶۲ سال عمر داشته است. این اشارهها، که با کتابهای تاریخی مطابقت نمیکند، مشکلهایی برای تاریخ شناسان برای تجزیه و تحلیل دادههای کتاب به وجود آورده است. این نوشته، معتلق به دوران هلنیستی بعد از سقوط هخامنشیان است. کتاب دانیال را باید به جای کتاب تاریخی، کتاب اخلاقی و دینی در نظر گرفت.
کتاب استر
طومار استر، پنجمین بخش مکتوبات تنخ
کتاب استر یک رمان تاریخی است که سرنوشت یهودیان تبعیدی را در قرن پنجم پ م تحت حاکمیت اخشورش (یعنی خشایارشا) روایت میکند. موضوع رمان در دربابر هخامنشی در شهر شوش رخ میدهد. نویسنده آشنایی خوبی نقشه برداری شهر و نقل نامهای پارسی (مموکن،...)، عیلامی (هامان)، و بابلی (مردخای) دارد. وشتی، زن خشایارشا، از دستور شوهر برای ظاهر شدن در برابر مهمانان سرپیچی میکند و درنیجه، از مقام ملکهای خویش خلع میشود و استر یهود، دختر برادر مردخای، جایش را میگیرد. مردخای بر طبق رمان، در بابل توسط نبودکدنضر (کسی که بیش از ۱۰۰ سال پیش از خشایارشا زیست) به اسارت گرفته میشود. گرچه به نظر میرسد این رمان در قرن دوم پ م رخ داده و کمی جزئیات تاریخی دارد، در قسمت مختلفی روایتهای مورد اطمینان ارائه میکند: جزئیات نحوه زندگی دربار سلطنتی و کارایی روحانیون و توصیف سنتهای پارسی که در کتاب استر آمده است، توسط منابع مستقل تائید شده است.
روایت کتاب استر را برخی (ازجمله راوی خود داستان) به دوران خشایارشا و برخی دیگر (ازجمله متن یونانی کتاب) به زمان اردشیر هخامنشی نسبت میدهند. آنچه مسلم است، این روایت به سالهای ۱۶۰ تا ۱۵۰ پ م منسوب است. در این ماجرا اردشیر دوم همسر خود را طلاق داده، در جستجوی کسی بود که شایستگی آن را داشته باشد که ملکه امپراتور شود. در این میان دختری به نام استر که تحت سرپرستی خویشاوند خود، مردخای، زندگی میکرد، داوطلب این کار شد. وی که ازجمله یهودیانی بود که به اسارت به بابل آورده شده بودند، در دربار شاه آنچنان مورد مهر و احترام قرار گرفت که موفق شد خیل عظیم یهودیانی را که بنابر توطئهای از سوی وزیر شاه در معرض هلاکت بودند، از مرگ نجات دهد.
منتقدان تاریخ روایت استر را روایتی تاریخی نمی شمارند. نخست اینکه هیچ سندی تاریخی در دست نیست که نشان دهد شاهان هخامنشی ملکهای به نام استر داشتهاند. دیگر آنکه هیچ یک از شاهان هخامنشی فرمان به قتلعام یهودیان ندادهاند که با میانجیگری ملکه از فرمان خود منصرف شده باشند. بااین همه پارهای اشارات تاریخی و توصیفهایی که از اوضاع دربار شاهان هخامنشی شده و برخی دیگر از اطلاعات مندرج در این کتاب میتواند برای مورخ مورد استفاده قرار گیرد.
کتاب استر، صرف نظر از اینکه مبنایش بر مطالب قدیمی تر است، گزارشی خیالی از دوره پادشاهی خشایارشا است. شاید، چنانکه اکنون عقیده دارند، متعلق به دوره یونانی (هلنیستی و حکومت سلوکیان) بوده و تصویری که از یک شاه هخامنشی ارائه میدهد، لزوماً به معنای ارائه اطلاعات تاریخی معتبر یا حتی نظری قابل اعتنا نیست. اینکه در داستان او، شاه ایران با تاکید بر اعمال خودکامانه و مستبدانه توصیف میشود (که تا اندازهای نگرشی خصمانه است) با لطفی که نسبت به استر و مردخای و جماعت یهودی نشان میدهد، تعدیل میشود. اما استفاده داستان از مضامین مانوس (مثلاً بالا رفتن فراوان و ناگهانی مقام بیگانه در دربار سلطنتی مثل یوسف، نحیما، دانیال) خود نماینگر ارزش تاریخی ناچیز داستان است. در واقع این داستان، هیچ چیز ارزشمند و مهمی درباره دربار ایران و شاهان آن به ما نمیگوید: تصویر قراردادی و پیش پا افتادهتر از آن است که بتوان نتایجی از آن گرفت.
کتاب جودیت
این کتاب که حاوی روایتهای دینی-تاریخی است، به دو بخش تقسیم شده است:
- بخش اول این روایت بدین قرار است که نبودکنضر، پادشاه آشور، با لشکری گران به جنگ دشمن خود ارفخ سد میرود و پس از پیروزی بر او سردار خود هولوفرن را مامور میکند تا کسانی که در این جنگ او را یاری نکردهاند، نابود سازد. بنابراین، هولوفرن با ارتشی عظیم به سرزمینهای ماورای فرات از جمله یهودیه حمله میکند. روحانی بزرگ یهودیان اروشلیم، به همه ساکنان، به ویژه بتولی پیام میفرستد تا در برابر سپاه مهاجم دشمن پایداری کنند و راه را بر او ببندند. هولوفرن که از مقاومت ساکنین شهر بتولی در شگفت مانده، از سر کنجکاوی علاقه مند میشود از انگیزه و اسرار این مقاومت مطلع گردد و بدین منظور با چند تن از افراد متحد خود در منطقه به رایزنی میپردازد. آنها اظهار میدارند که مردم چون به اطاعت پرودگار و حمایت او دلگرم اند، از قدرت فوق العادهای برخوردار میشوند. سرانجام هولوفرن دست به محاصره شهر میزند و پس از ۳۴ روز در حالی که راه ورود آب به شهر را بسته است، محاصره شدگان بتولی در معرض هلاکت قرار میگیرند و بدین جهت ناچار تصمیم به تسلیم در برابر دشمن میگیرند. در این ایحال از ازیاس حاکم شهر به مردم پیشنهاد میکند تا پنج روز دیگر تحمل کنند و چنانچه در پایان این مهلت، عنایت خداوند شامل حال آنها نشد هر گونه بخواهند عمل کنند.
- در بخش دوم، این روایت به معرفی جودیت میپردازد. جودیت بیوه زنی زیبا، محترم و ثروتمند است که نمونهای از پارسایی و تقواست و در شهر بتولی مورد اکرام و اعزاز بسیار است. این زن ناگهان به مردم شهر اعلام میکند که نباید از عنایت الهی مایوس شوند و به همه اطمینان میدهد که پیش از اتمام مهلت پنج روزه، پروردگار به یاری آنان خواهد شتافت. آنگاه خود، پس از چندی دعا و نیایش به درگاه خداوند، به اردوگاه دشمن میرود و پس از چند روز موفق میشود که هولوفرن را در خواب به قتل برساند. سپس سر بریده او را با خود به داخل شهر میآورد و این امر مایه شادی و تجدید نیروی اهالی میشود. سربازان هولوفرن وقتی سردار خود را مرده مییابند، وحشت زده میگریزند.
افسانه جودیت یکی از بن مایههای ادبیات و هنر در دورههای گوناگون تاریخ هنر شده و آثار بزرگ نقاشی نیز بر اساس این داستان به وجود آمده است. بنابر نظر تاریخ شناسان، نویسنده ناشناس افسانه جودیت، در دوران سلوکیان می زیسته است و برخی حوادث تاریخی را با افزودن شاخ و برگهایی به آن به عنوان یک روایت دینی-تاریخی نقل کرده است. برخی مفسرین، منظور نویسنده را از پادشاه آشور، اردشیر سوم (اخش) و ماجرای لشکر کشی او به مصر می دانند. در این لشکرکشی فرمانده سپاهیان اردشیر به نام هولوفرن به هنگام عبور از فلسطین، به شکنجه و آزار یهودیان پرداخت. روایت جودیت دارای ضعفهای تاریخی بسیار است. در این افسانه برخی وقایع تاریخی با تخیلات نویسنده در آمیخته و آنچه حاصل شده است، نمیتواند بدون نقد و جدایی سره از ناسره مورد استفاده قرار گیرد. افزون بر این، برخی اشتباهات جغرافیایی و ناهمزمانیهای تاریخی به مشکلات کتاب افزوده است. از جمله نبوکدنضر پادشاه آشور معرفی شده در حالی که وی پادشاه بابل و دشمن بابل بوده است.
یوسف فلاوی
یوسف فلاوی از مورخین عبری زبان یهودی بود که در سده چهارم میلای میزیست. وی در ۳۰۷ م به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات در زبان عبری و یونانی به روم رفت تا از روحانیون یهودی دفاع کند. فلاویوس از سوی نیتوس، امپراتور روم، حمایت شد و توانست با مساعدت وی به کتابخانه شهر بیت المقدس دست یابد و بویژه از منابع دینی یهود استفاده کند. بنابراین، وی اواخر عمر را در روم به نگارش تاریخ قوم یهود پرداخت. وی دارای تالیقی به نام دوران عتیق قوم یهود است که در آن افزون بر اطلاعات مفصل درباره قوم یهود، اشاراتی به تاریخ ماد و هخامنشی نموده و حوادث تاریخی را تا عصر بطالسه و سلوکیان تعقیب کرده و این موضوع را تا دوره رومیها ادامه داده است. نوشتههای او در باب تاریخ قوم یهود نسبتاً با محتویات تورات مطابقت دارد.
فلاویوس غلاوه بر تالیف فوق، هفت کتاب درباره جنگهای رومیان و یهودیان و ویرانی بیت المقدس تالیف کرده است. وی کتاب دیگری نیز در شرح احوال خود نوشته و ظاهراً تالیفی دیگر درباره قدمت قوم یهود نگاشته است. فلاویوس در تالیفات خود مورخین شرق را بر مورخین یونانی و رومی ترجیح داده و آثار وی سرشار از تعصبات دینی و ملی است. با این همه، گزارشهای وی درباره کشتار مغان در واقعه بردیای دروغین (اسمردیس) قابل بررسی است. باید توجه داشت که منتقدین متون تاریخی آثار این مورخ را فاقد اصالت و استقلال دانسته و معتقدند که وی بخشی از نوشتههای خود را از تورات گرفته و بخش دیگری را نیز تحت تاثیر مولقان دیگر، بویژه بروس، بوده است.
تاریخ ارمنی
مارآپاس کاتینا
مارآپاس کاتینا (به انگلیسی: mar apas catina) به وسیله موسی خورنی، معرفی شده است. کاتینا از اهالی سوریه وبد و از ادبیات یونانی و کلدانی مطلع بود. بر اساس داستانی که خورنی درباره نگارش تاریخ ارمنستان آورده است، وی نخستین کسی بود که به سفارش وال ارشک، به تدوین تاریخ ارمنستان بر اساس اسناد موجود در نینوا پرداخت. کاتینا ظاهراً معاصر نخستین شاهان اشکانی در سده دوم پ. م. بوده است.
باردسن
باردسن (به عربی: ابن دیصان) در ۱۵۴ م در ادسا واقع در میانرودان متولد شد. باردسن یکی از روحانیون مسیحی بود که گرایشهای عرفانی داشت. وی بخشی از تاریخ ارمنستان را تدوین کرد و از آنجا که زبانهای سریانی و یونانی را بخوبی میدانست، ار منابع موجود به آن زبانها نیز بهره گرفت. موسی خورنی گزارشهای وی را در تاریخ خود نقل کرده است.
آگاتانژ
این مورخ منشی تیرداد دوم، پادشاه ارمنستان بود. وی در اصل اهل یونانی و ساکن یکی از نواحی غربی ارمنستان بود.. تاریخ او به دو زبان ارمنی و یونانی نگاشته شده و حوادث سالهای ۲۲۶ تا ۳۳۰ م را در بر میگیرد.
فوستوس بیزانسی
وی از مورخین سده پنجم میلادی و از اهالی بیزانس بود. گزارشهای سالانه او به زبان یونانی و مربوط به سالهای ۳۴۴ تا ۳۹۰ میلادی بوده است. این سالنامهها بعداً در سده پنجم میلادی به ارمنی ترجمه شدند. تالیفات او از منابع مهم در تاریخ ارمنستان و حوداث سده چهارم میلادی ایران به شمار میرود.
زنون گلاگی
این مورخ متعلق به سده چهارم میلادی بود. وی در آغاز در گلاگ سوریه میزیست، اما از آنجا به کاپادوکیه مهاجرت کرد. آثار او به سریانی نوشته شده و ارامنه وی ار از مورخین ملی خود به شمار میآورند. تالیفات وی به تاریخ دارون مشهور است.
موسی خورنی
از نویسندگان و مورخین ارمنی است که احتمالاً در سده پنجم و آغاز سده ششم میلادی میزیست. وی تحصیلات خود را در اسکندریه، آتن، روم، و کُنستانتینوپول به پایان رسانید. خورنی برای نگارش کتاب تاریخ ارمنستان از منابع متعددی از جمله تورات، نوشتههای یونانی و سریانی و حماسه ملی ارمنی سود برد. بخشی از گزارشهای وی که مربوط به دوره ماد است، درهم و مغشوش است. علت این امر آن است که وی نتوانست از منابع هرودوت و گزنفون استفاده کند بلکه منبع وی در اینباره مورخ اهل سوریه به نام «مارآپاس کاتینا» بود که اثرش مجموعه ناهماهنگ با آثار دیگران بوده است. خورنی همچنین کتابی در جغرافیا نوشت که برای مطالعه تاریخ اشکانی و ساسانی مفید است. این تالیف را مارکوارت آلمانی با عنوان ایرانشهر به چاپ رسانده است.
موسی خورنی در نقل تاریخ باستانی ارمنستان (از قول مارآپاس کاتینا) گزارشهای مورخین باستان را با افسانههای تورات در هم آمیخته و سعی نموده تا این اخبار را با روایات زرتشتی ساسانی منطبق سازد. به نظر میرسد که وی از تاریخ اورارتو آگاه نداشته و اطلاعات خود را از منابع اساطیری اخذ کرده است. پاره دیگر از اطلاعات خورنی درباره تاریخ باستان ارمنستان از یوسوی، مورخ معروف گرفته شده و او نیز اطلاعات خود را از کتزیاس به دست آورده است. خورنی در تاریخ خود فهرستی از شاهان ماد و ارمنستان نقل کرده که ظاهراً ماخوذ از روایت کتزیاس و هرودوت است. روی هم رفته، میتوان نتیجه گرفت که گزارشهای خورنی، بویژه در دوره اشکانی و ساسانی، حائز اهمیتی بیتشر از سایر گزارشهای اوست.
لازار فاربی
این مورخ سده پنجم و ششم میلادی تاریخ ارمنستان را تا ۴۸۵ میلادی تدوین نمود و طی آن اشاراتی به حوادث ایران در سنوات مذکور دارد. فاربی از روحانیون و نجیبزادگان ارمنی بود.
مورخ بابلی
بروس از منجمین اهل بابل بود که در میان سالهای ۳۵۰ تا ۳۴۰ پ. م. متولد شد و معاصر اسکندر مقدونی بود. وی در زمره کاهنان معبد مردوک به شمار میرفت و زمانی ریاست مکتب نجوم را در جزیره یونانی کرس به عهده داشت. تاریخ بابل را برای فرمانروایان تازه بابل یعنی یونانیان مقدونی نوشت و در این کار از بایگانی اسناد بابلی و اسناد سلطنتی سومر و اساطیر و افسانههای بابلی استفاده کرد. تالیف او به نام خالدایکا که شامل سه بخش اساطیر و افسانههای بابلی، اساطیر و تاریخ بابل تا وفات اسکندر بوده است به طور مستقیم در دسترس نیست، بلکه از طریق روایت ارمنی قرون وسطایی تاریخی «یوسوی» قیصرانی، مولف سده چهارم میلادی و نیز به وسیله ترجمه سریانی آن به وسیله مارمیخائیل روایت شده است. همچنین، یوسف فلاویوس و آفریکانوس نیز از وی نقل قولهای نمودهاند. هر چند اشتباهات فراوانی از طریق این نقل قولها روی داده است، بخشی از کتاب وی از جهت بازشناسی تاریخ ماد و هخامنشی حائز اهمیت است. وی نقل میکند که پس از سقوط آشور، آستیاگ دخترش را به نبوکدنصر داد. هر چند این روایت از لحاظ تاریخی قابل اعتماد نیست، گزارشهایی که وی درباره نوآوریهای اردشیر دوم راجع به پرستش میترا و آناهیتا میدهد حائز اهمیت است.
رویدادنامههای بابل
رویدادنامه نبونعید
در چند مورد، رویدادنامههای بابل اطلاعات سودمندی دربارهٔ تاریخ سیاسی در ایران به دست میدهند. این رویدادنامهها، که در ارتباط نزدیک با یکدیگر هستند، از فرمانروایی نبو-ناصیر (۷۴۷-۷۳۴ پیش از میلاد) آغاز میشوند و تا دوره حکومت سلوکوس دوم (۲۴۵-۲۲۶ پیش از میلاد) ادامه مییابند. رویدادنامهها موسوم به نبوپولاسار (که با نام رویدادنامه گاد نیز شناخته میشود) دورهٔ میان سالهای دهم تا هفدهم فرمانروایی نبوپولاسار (۶۱۶-۶۰۹ پیش از میلاد) را پوشش میدهد. به ویژه، سقوط آشور به دست ارتشهای ماد و بابل در آن توصیف شده است. به گفته این نوشته، در ۶۱۴ پ. م. ، مادها به فرمانروایی هوخشتره شاه، استان آشوری آراپخا را تسخیر کردند و سپس به سوی نینوا گام برداشتند و شهر را محاصره کردند. آنها موفق نشدند نینوا را تصرف کنند، ولی در پاییز همان سال آشور، پایتخت شاهنشاهی آشوریان، را محاصره و سپس به تصرف خود درآوردند. نبوپولاسار و هوخشتره همدیگر را در آشور ملاقات کردند و پیمان اتحاد بستند (خطهای ۲۴-۳۰). نوشته سپس در متنی که امروزه اندکی از آن باقی مانده به محاصره نینوا توسط ارتشهای بابل و ماد میپردازد. پس از سه ماه، در ۶۱۲ پ. م. ، نینوا به تصرف در میآید و هوخشتره به خانه باز میگردد (خطهای ۳۸-۵۲).
رویدادنامهٔ نبونعید (یا رویدادنامهٔ نبونعید و کوروش) از رویدادهای آغازین به تخت نشستن نبونید در ۵۵۶ پ. م. شروع میشود و اندک زمانی پس از فتح بابل توسط پارسیان در ۵۳۹ پ. م. به پایان میرسد. حداقل بخشی از این رویدادنامه در دوران کوروش نگاشته شده است، چرا که لحنش نسبت به نبونید پرخاشگرانه میشود. این متن همچنین از جنگی میان آستیاگ، شاه ماد، و کوروش و تسخیر هگمتانه، پایتخت ماد، توسط ارتش پارسیان در ششمین سال تاجگذاری نبونید، یعنی ۵۵۰ پ. م. ، سخن به زبان میآورد (خط های۱-۴). همین رویدادنامه در متنی پارهپاره از کارزار کوروش در نهمین سال تاجگذاری (۵۴۷ پ. م.) یاد میکند، که به گمانی بر ضد لیدیه بوده است و به تصرف درآوردن پایتخت آنان ساردیس (این نام در متن اصلی به صورت پارهای باقی مانده و بازنویسی آن دقیق و قطعی نیست، نگاه کنید به خطهای ۱۵-۱۸). این رویدادنامه همچنین عنوان میکند که در هفتمین سال تاجگذاری نبونید (۵۳۹ پ. م.)، پارسیان شکستی را بر بابلیها در شهر اوپیس متحمل کردند، سیپار را تصرف، و سپس بابل را بی درگیری فتح کردند و نبونید را به اسارت گرفتند (خطهای ۵-۱۵). رویدادنامه ادامه میدهد که وقفهای در آداب معبدهای بابل پدید نیامد و هنگامی که کوروش وارد بابل شد به همه ساکنان شهر خوشامد گفت. گئوبروه، فرماندار کوروش، افسران محلهها را تعیین کرد و اندکزمانی پس از آن درگذشت. در واپسین هنگامههای پایان سال ۵۳۹ پ. م. ، «همسر شاه» (به ظاهر کاساندان، همسر کوروش، منظور بوده است) میمیرد، و برای یک هفته در بابل عزای عمومی اعلام میشود (خطهای ۱۶-۲۳). در پایان، پاراگرافی از متن که آسیب زیادی دیده، حاوی گزارشی از کمبوجیه پسر کوروش است که در مراسمی که برای او به مناسبت جشن سال نو در ۲۷ مارس سال ۵۳۸ پیش از میلاد برگزار شده بود، شرکت کرد (خطهای ۲۴-۲۸). کمبوجیه در سال ۵۳۸ پیش از میلاد توسط پدرش به عنوان شاه بابل گماشته شد و تلاش کرد تا منصب خود را مشروع جلوه دهد، به گونهای که فرمانروایی خود را از دستان خدای اعظم مردوک در معبدش در اساگیلا دریافت کرد.
دو رویدادنامه از دوره هخامنشیان بر جای ماندهاند. یکی از آنها تکهپارهای در وضعیت بسیار آسیبدیده است که در آن، به احتمال فراوان، شاه پارسی خشایارشای یکم (۴۸۵-۴۶۵ پ.م.) یاد شده است. دومین رویدادنامه حاوی اطلاعات زندانیان از شهر شورشی فینیقهای صیدون است که در چهاردهمین سال تاجگذاری اردشیر سوم (۳۴۵ پ.م.) به بابل و شوش برده شدهاند. او در متن با نام «اوماسو» خوانده شده است.
گردآوری علی اکبرپور - ali akbarpour
منابع:
بازشناسی منابع و مآخذ تاریخ ایران باستان، محمود جعفری دهقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، ۱۳۹۱.صص 111-112-113-118-119-120-121
تاریخ سیاسی هخامنشیان،داندامایف، محمد ع. ترجمهٔ فرید جواهر کلام. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، ۱۳۸۹، صص 83-84