پرواز کیکاووس (داستانی 3200 ساله در مورد پرواز بشر !؟)

پرواز کیکاووس (داستانی 3200 ساله در مورد پرواز بشر !؟)

✍️ علی اکبرپور

در یکی از کلاس های تدریس شاهنامه و اسطوره های ایرانی که برای بچه های کلاس چهارم محبت، مدرسه ایران زمین برگزار می کردم، داستان پرواز کیکاووس و با هم خواندیم، از آنجا که این داستان میتواند به نوبه ی خود روایتی کهن از تاریخ پرواز بشر در ایران را بازگو کند، بایسته دیدم نکاتی چند را درباره این داستان کهن ذکر کنم.

داستان پرواز کیکاووس در شاهنامه چنین ذکر شده است که کیکاووس در اثر فریب دیوان تصمیم می گیرد پرواز کند و پادشاهی آسمان را نیز به دست بیاورد، برای این کار چهار جوجه عقاب را تربیت می کنند و تخت شاهی را به آن ها میبندند و پس از چند وقت گرسنگی، با گرفتن گوشتی بالای سر عقاب ها، باعث پرواز آن ها به سمت گوشت می شوند و اینچنین تخت کیکاووس به سوی آسمان به پرواز در میاید، پس از رسیدن عقاب ها بر فراز آسمان، آن ها خسته می شوند و تخت کیکاووس واژگون شده و پادشاه از روی عقاب ها به زمین پرتاب می شود.
این داستانی بود به اختصار از متن شاهنامه در این باره . . .

اما ریشه های تاریخی چنین داستانی در 3200 سال پیش !
عده ای از محققین کیکاووس و کایوس را نماینده اقوام کاسی در شاهنامه میدانند. کاسیان اقوامی بودند که حدود 1500 سال پیش از میلاد مسیح توانستند از کناره های زاگرس تا قلب بین النهرین پیشروی کنند و سرزمین پهناور و قدرتمند سومر را مطیع خود کنند و حدود پانصد سال بر آن مناطق فرمانروایی کنند.
امروزه نام دریای کاسپین (خزر)، شهر قزوین (کسپین) و کاشان، نام هایی است که برگرفته از نام قوم کاسی و بازمانده این اقوام می باشد.

اما ارتباطی که در رابطه با داستان پرواز کیکاووس در شاهنامه با اقوام کاسی حدس می رود، اینست که بر روی جام حسنلو، که جامیست از طلا با نقش و نگاره های مختلف از موجودات افسانه ای، دیو ها، پادشاهان، پهلوانان و مراسم قربانی کردن که متعلق به 3200 سال پیش می باشد یعنی زمانی که کاسی ها بر مناطق غربی ایران فرمانروایی می توانستند داشته باشند. نقشی وجود دارد که یک پادشاه و یا یک شخص مهمی را نشان می دهد که بر روی عقابی سوار است و از روی آن در حال افتادن و یا تماشای زمین است. این تصویر می تواند بازگو کننده یک داستان قدیمی از پرواز کیکاووس و نخستین ایرانیانی باشد که که تصمیم به پرواز گرفتن داشتند و این موضوع و یا داستان آنقدر فراگیر بوده است که بر روی این جام مهم که تمام روایات کهن خود را بر آن نقش کرده ان روایت شده است.

جام حسنلو

این تصویر و داستان، تاریخچه پرواز انسان را حداقل در داستان های ایرانی به صورت مکتوب در 3200 سال پیش به اثبات رسانده است.

در ادامه نقاشی بچه های کلاس چهارم محبت، مدرسه ایران زمین در رابطه با این داستان را مشاهده خواهید کرد👇

نقاشی پرواز کیکاووس توسط دانش آموزان کلاس چهارم محبت، مدرسه ایران زمین

امین پهلوانی، پرهام اسحاقیان، بردیا شادمان فر، کوشا کیوان، ارشیا شریفی

نقاشی پرواز کیکاووس توسط دانش آموزان کلاس چهارم محبت، مدرسه ایران زمین

آرشام اختیاری، محمدطاها ملاجان، برسام ملک، آروین عظیم پور، محمدجواد فتاحی، امیرعلی شریفی، امیرسام مسلمی


علی اکبرپور ali akbarpour- هجدهم اسفند ماه 96

ضحاک (پادشاه مار به دوش در تاریخ ایران) !؟

✍️ علی اکبرپور

در یکی از کلاس های تدریس شاهنامه و اسطوره های ایرانی که برای بچه های کلاس چهارم برگزار میکردم، داستان به دنیا آمدن ضحاک در زمان پادشاهی جمشید و با بچه های عزیز خواندیم.

از اونجا که این داستان برای بچه ها خیلی جالب بود (پادشاهی که توسط شیطان فریب خورده و در اثر بوسه شیطان بر روی شانه هایش، دو مار از کتف هایش به وجود آمده بود)، بایسته دیدم تا توضیحی درباره ریشه های عمیق این داستان در تاریخ اساطیری ایران عرض کنم.

این داستان ریشه های بسیار کهن تری از تاریخ نگارشش در شاهنامه دارد، به طوری که در کتاب اوستا در مقیاس گسترده ای در مورد ضحاک (اژی سه پوزه) که به مانند اژدهایی سه سر ترسیم شده، توضیح داده شده است.

همین روایت در شاهنامه نیز آورده شد و از این دیو سه سر، به نام یک پادشاه خونخوار یاد شده است به نام ضحاک که از سرزمین بین النهرین و اختصاصا از ناحیه ای حدود بابل بر ایران چیره می شود، تاریخ این داستان از حدود 4 هزار سال تا پنج هزار سال پیش اتفاق میفتد.
اما در مورد پادشاه مار به دوش باید عرض کنم طبق کاوشات باستان شناسی و مطالعه این حقیر در اساطیر و فرهنگ ایرانیان کهن و ایلامیان و بخش های بسیاری از تمدن های جهان از حدود سه هزار سال پیش به قبل، مار موجودی بوده است که نه تنها جنبه اهریمنی نداشته و نماد شر نبوده است بلکه بسیار مقدس و نشان خدایان (به خصوص خدای خورشید) به شمار میامده است و نماد باروری و زایش محسوب می شده است
از این روی در بسیاری از نقوش متعلق به ایلامیان باستان، مار به عنوان سمبل خیر و برکت در کنار پادشاه به وفور دیده و یافت شده است که الگویی از جاری شدن آب نیز بوده است
و
جالب تر اینکه سنگ برجسته ها و مهر های بسیاری نیز از حدود سه هزار سال تا چهار سال پیش به دست آمده که بر روی آن ها پادشاهی را با مارهایی بر روی شانه هایش نقش کرده اند که گویا با این گونه تصاویر خواسته اند عظمت و الوهیت پادشاه را نشان بدهند (تعدادی از این نقوش در پیوست این مطلب ضمیمه خواهد شد)
همینطور نقاشی تعدادی از بچه های کلاس چهارم ماه، مدرسه ایران زمین، در این رابطه👇

ضحاک (پادشاه مار به دوش در تاریخ ایران) !؟

سنگ برجسته و مهرهای کهن 3- 4 هزارساله از پادشاهانی شبیه به ضحاک با دو مار بر روی شانه هایشان

نقاشی ضحاک در کوه دماوند توسط دانش آموزان کلاس چهارم ماه (مدرسه ایران زمین)

کامیار داوودی، آرشان ضیائى، شریفی، ایلیا کولیوند، آرسام مجری، بارمان

نقاشی ضحاک ماردوش در کوه دماوند توسط آرمان آیینه چیان، دانش آموز کلاس چهارم ماه، مدرسه ایران زمین

با آمدن زرتشت و دین یکتا پرستی او (در حدود سه هزارسال تا دو هزار و ششصد سال پیش)، مار معنایی واژگونه به دست می آورد و به موجودی اهریمنی و از یاران شیطان بدل می شود که در اوستا هم با یکی از نمادهایش مانند ضحاک تداعی میشود و شاید به همین دلیل است که در شاهنامه به شکل ضحاک برای ترسیم کردن دشمنان ایران که بابلیان بوده اند جلوه گر شده است. و در نهایت ضحاک توسط فریدون در کوه دماوند زندانی می شود (تعدادی از بچه ها به ظرافت به این داستان "کوه دماوند" در نقاشی های خود اشاره کردند )

در پایان باید عرض کنم بسیاری از عقاید و تفکرات و نمادهایی که امروز، بد جلوه میکنند، پیش تر اینگونه نبوده اند و معانی واژگونی به نسبت حال داشته اند و کسی چه می داند شاید در آینده دوباره مفاهیم راستین خود را به دست بیاورند!

شاد و انوشه باشید

علی اکبرپور ali akbarpour- هجدهم اسفند ماه سال 96

شب چله (یلدا) در تاریخ و اساطیر ایران باستان

شب چله به گزارش طبیعت
علی (سهیل) اکبرپور

برای توصیف این شب دو نام مرسوم است: یلدا و چله
یلدا یک واژه سریانی به معنای ولادت است که در بخش بعدی به آن اشاره خواهم کرد که با وجود غیر ایرانی بودن این واژه، اشاره مستقیمی به وقایع اساطیری بسیار کهن در تاریخ ایران دارد.

● اما واژه ایرانی و فارسی چله:

در فرهنگ عامه پشت سرگذاشتن چلّه‌ها و از آن میان چلّه زمستان به ‌عنوان سخت‌ترین هنگام سال با آداب خاصى همراه است، وجود دو چلّه در هر سال، احتمالا تحت تأثیر تقسیم سال به دو بخش گرم و سرد به ‌وسیله هندوایرانیان و در عصر ودایى هند (حدود 1500 پیش از میلاد) بوده است. قدمت تاریخی شب یلدا به سال 502 قبل از میلاد می‌رسد که توسط داریوش یکم به تقویم رسمی هخامنشیان راه یافت.
این چله ها با انقلاب زمستانی و انقلاب تابستانی همراه است یعنی دو هنگامه ی سال که در ابتدای زمستان با بلندترین شب (شب اول دی ماه «چله - یلدا» = دیگان) و در ابتدای تابستان با بلندترین روز (اول تیر ماه «چله تموز» = تیرگان!) خودنمایی می کرده است. 
ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه آنرا «میلاد اکبر» نامیده و منظور از آنرا «تولد خورشید» دانسته است. از دیدگاه طبیعی، یلدا برابر است با انقلاب زمستانی در نیمکره‌ی شمالی و در سرزمین‌های میان قطب و استوا، واپسین روز پاییز یعنی 275 اُمین روز سال برابر با 30 آذر در گاهشمار کنونی ایران و 21 دسامبر در گاهشمار مسیحی. 
از این رو به گزارش متن پهلوی کتاب بندهش، می‌توان یلدا را در کنار نوروز و تیرگان و مهرگان، چهار جشن بزرگ ایرانیان به مناسبت آغاز چهار فصل طبیعی دانست به سبب برابری روز و شب در آغاز پاییز و بهار و بلندترین شب و کوتاهترین روز در آغاز زمستان و تابستان (اعتدال بهاری و پاییزی و انقلاب زمستانی و تابستانی).
از آن جا که در دنیای دامداری و کشاورزی با شروع فصل زمستان به گونه ای کار نیز تعطیل می شد و تمام گاو و گوسفندان از چراگاه‌ها به دهکده‌ها برمی‌گشتند و تمام محصولات برداشت شده در پایان پاییز به انبارها انتقال داده می‌شد. انسان‌ها نیز در ایران کم و بیش از کوهستان و مزارع به خانه‌ّها بازمی‌گشتند و در این شب برای سه ماه آینده تا زمانی‌که زمین به‌طور مجدد رویش خود را در نوروز و بهار آغاز کند جشن می گرفتند زیراکه انسان‌ها در این فصل می‌توانستند علاوه بر انجام امور اجتماعی خود فرصت عبادت و رسیدگی به امور معنوی خود نیز داشته باشند. به همین دلیل از میوه‌جات و انواع گیاهانی که از محصول برداشت‌شده به‌دست می‌آمده به‌ صورت آجیل برای شب‌نشینی‌های طولانی دور هم استفاده می کردند و میوه های خشک و خشکبار آغازی بود برای خوراکی های زمستان و بازگشت زندگانی به خانه در این سه ماهه سرد.
برای ایرانی‌ها که به آئین مهر دلبستگی داشتند، رنگ قرمز (نماد نور خورشید) گرامی بود. رنگ سرخ انار و هندوانه، و انتخاب سیب قرمز و سنجد در سفره شب یلدا چه بسا اشاره به همین موضوع است.

 

شب چله به گزارش زبان شناسی (جشنی برای خدای بزرگ)
📝 علی (سهیل) اکبرپور

بلندترین شب سال را که مردم به پیشواز روز پسین آن می روند تا روشنایی روز را از این پس بیشتر به انتظار بنشینند، آخرین روز از پاییز و سپیده دم اولین روز از زمستان با نام دی به شمار میاید. از آن جا که سردترین ماه و فصل سال با دی شروع می شده، نام خداوند را بر روی این ماه گذاشتند تا حافظ آن ها در این سرمای طاقت فرسا باشد.
نام دی در زبان اوستایی، از ریشه (دا) = دادن، به معنی آفریننده است که نامی بوده است برای آفریدگار در ایران باستان و در میان تمامی آریاییان و اقوام هند و اروپایی. 
واژهٔ (دیو- دی)، در اوستا به صورت (Dathush) و در پهلوی دِو و در فارسی دیو گفته می‌شود که دی نیز شکل دگر یافته آن می باشد. در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه (Deva) به معنی فروغ و روشنائی و نام خداست. اشتقاق این واژه در میان اقوام آریائی نیز معنی خدا دارد چنان ‌که در لاتینی دَئوس (Deus) در فرانسه دی‌وُ (Dieu) در ارمنی دیوتس به معنی خدایان و در یونانی زئوس (zeus) به عنوان پروردگار بزرگ آسمان و پدر خدایان به کار می‌رود.
واژه دیواین (Divine) در انگلیسی به معنای خدایی و الهی از همین ریشه می باشد، امروزه نیز در زبان فارسی واژه دادار که برای توصیف خداوند به کار می بریم بازمانده از دی و دیو و ریشه این واژه (دا) در ایران باستان می باشد.
با این تفاصیر در می یابیم که جشن شب چله، جشن به پیشواز رفتن ماه آفریننده و آفریدگار بوده است که در نام این ماه هنوز باقی مانده است. 
روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم از هر ماه زرتشتی و باستانی ایران، نام دی را همراه خود دارد که گویا این دی ها، پس از اسلام به آدینه تغییر شکل داد به معنای جمعه و روز تعطیل.
از آن جا که در ایران باستان سرماهای شدید و یخبندان های بزرگی وجود داشته است (تا حدود 10 هزار سال پیش که در زمین شناسی از آن دوره به نام هولوسن یاد میشود)، خورشید به عنوان بزرگترین آفریدگار و نجات بخش هستی به شمار میامده و چنانکه از اول دی، هر روز خورشید خودش را روزی یک دقیقه بیشتر به مردمان می نمایاند، نام خدای باستانی (دی) با وظیفه خورشید، پیوند یافته و این جشن بزرگ به نام خورشید و به کام خدای باستانی آریاییان شکل گرفته است که بهترین گزینه برای نامگزاری این روز می باشد به عنوان جشنی برای در آمدن و تولد خورشید.
به نظر نگارنده این فلسفه ای است که به دلیل شرایط اقلیمی ایرانیان باستان میتوان برای این روز به کار برد.
(در این رابطه می توانید رجوع کنید به مقاله: جایگاه آفریدگاری خورشید در میان ایرانیان و هندیان باستان، علی اکبرپور، فصلنامه علمی پژوهشی مسکویه)
ابوریحان بیرونی نیز نام اولین روز از ماه دی را، خرم روز آورده و در بعضی منابع (خور روز) نیز ذکر شده است به معنای روز خورشید و به گفته ابوریحان آن را شب زادن ترجمه کرده اند. 
حال اینکه در قرن سوم میلادی نویسندگان مسیحی حضرت عیسی را خورشید حقیقت خواندند و زادروز او را در 25 دسامبر قرار دادند تا با انقلاب زمستانی و تولد خورشید نزدیک باشد، یعنی 5 روز پس از اول دی که تولد خورشید (مهر) در ایران بوده است.

فلسفه اساطیری و دینی شب چله
📝 علی (سهیل) اکبرپور

از آن جا که در اساطیر ایرانی گهگاه ایزد مهر با خورشید یکی دانسته شده است، عده ای نیز این روز را جشن زادروز مهر می دانند چنانکه در افسانه های ایرانی فریدون علیه ضحاک شورید و پادشاهی سیاه او را پس از هزار سال از بین برد و آن روز را مهرگان خواندند که پیروزی روشنایی بر تاریکی بود و آیین مهر پرستی در این روز به وجود آمد و تاریکی هزار ساله ضحاکیان با تولد مهر و روشنایی خورشید به پایان رسید.
پژوهشگرانی همچون ذبیح بهروز، روز اول دی (21 دسامبر) را تولد ایزد مهر دانسته اند، خدای بزرگی که در کتیبه های هخامنشیان ازش یاد شده و پرستیده می شده، ایزد مهر در زمان اشکانیان جایگاه ویژه ای یافت و از سال ۱۳۶ میلادی به بعد در اروپا نیز صدها کتیبه و سنگ‌نبشته وقف شده به این ایزد یافت شده است. 
مهرپرستی (میترایسم) رومی در سده‌های سوم و چهارم میلادی به اوج خود رسید و بویژه در میان سربازان رومی باورمندان بسیاری پیدا کرد. پس از گرایش کنستانتین کبیر امپراتور روم به آیین مسیحیت، به سال ۳۱۲ میلادی که طی آن همه کیش‌ها و آیین های غیرمسیحی ممنوع اعلام شد آیین های مهرپرستی نیز در مغرب‌زمین از رواج افتاد و جشن میلاد (مسیح) کریسمس با جشن انقلاب زمستانی یا زادروز خورشید انطباق یافت. در سده سوم نویسندگان مسیحی، عیسی را خورشید حقیقت خوانده و خلقت او را همزمان با خلقت خورشید می‌شناسد. در سده چهارم این جشنها منسوخ و ممنوع شده و از سوی کلیسای واتیکان، کریسمس یا تولد مسیح در این زمان جاگذاری شد. جالب این است که یلدا نیز کلمه ایست سریانی به معنای تولد و به گفته ابوریحان آن را شب زادن ترجمه کرده اند.
از همین رو پیوند زیادی میان آیین مهرپرستی و مسیحیت وجود دارد که می توان به این موارد اشاره کرد:

بابا نوئل که با لباس و کلاهی شبیه به موبدان ظاهر می شود و همچنین برپا داشتن درخت سرو که در تخت جمشید به وفور دیده میشود.
کلاه ایزد مهر و کلاه اسقف های اعظم که "میترا" نام دارد که به آنها "متروپولیت " لقب می دادند.
بابانوئل، سوار بر کالسکه ما را یاد گردونه مهر میندازد که در اوستا از آن بسیار سخن رفته است. 
صلیب مسیحیان و گردونه مهر که بعدها به گونه (چلیپ) خودنمایی کرد
غسل تعمید در مسیحیت و غسل در مهرپرستی چنانکه فردوسی در مورد فرانک مادر فریدون که جشن مهرگان را به وجود میاورد می گوید:

نیایش کنان شد سر و تن بشست
به پیش جهانداور آمد نخست

امروزه محققان معتقدند که مسیحیت غرب چهارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میترایسم مدیون است. به همین دلیل در عکس بالا به تعدادی از این اشتراکات و تاثیرات مسیحیت از میتراییسم یا مهر پرستی اشاره شده است.

گردونه مهر یا صلیب شکسته نازی!!
برای اولین بار این نشان را ارنست هرتسفلد آلمانی واکاوی کرد و بر روی آن نام گردونه خورشید را گذاشت و از آنجا که در مهریشت و خوریشت کتاب اوستا این توصیف در مورد مهر به کار برده شده است، این نقش به گردونه مهر بدل شد.
بسیاری آن را به اسم صلیب شکسته و نماد آلمان نازی و آدولف هیتلر می شناسند، چرا که حزب نازی آلمان در سال1920 میلادی این نشان را نمادی برای خود قرارداد و پس از جنگ جهانی دوم، این نماد وجهه بدنامی در غرب پیدا کرده‌است.


اما این نماد دست کم 5 هزار سال پیش از تولد حضرت مسیح و تبدیل شدن صلیب به نمادی از مذهب مسیحیت در ایران باستان با عنوان گردونه خورشید و نشانی از آب، خاک، باد، آتش یا خورشید و خوش اقبالی رواج داشت و تا کنون گردونه خورشید بر روی سنگ نگاره های بسیاری در گوشه و کنار ایران نیز دیده شده است، مانند سنگ نگاره هایی در کردستان، بیرجند و تیمره در استان مرکزی همچنین بر روی انواع و اقسام جواهرات و سفال و مهرها. بعدها گردونه مهر به شکل صلیب امروزی ادامه حیات داد که چلیپ خوانده می شد و از آن جا که در زبان عربی چ و پ وچود ندارد به صورت صلیب تلفظ شد.
همانطور که در تصویر بالا مشاهده می کنید آرامگاه شاهان هخامنشی از جمله داریوش کبیر در داخل صلیب بزرگی نقش شده است که حاکی از تقدس و نمادی برای خورشید و ایزد مهر محسوب می شود.

 شب چله، شب زادروز خورشید و مهر نیاکان ایرانی و تولد مسیح نور بخش بر شما خجسته باد

علی (سهیل) اکبرپور - 96/9/28

 

#منابع

بندهش، فرنبغ دادگی، گزارنده مهرداد بهار، تهران، توس،1390.
دانشنامه جهان اسلام، مدخل چله، نویسنده فرید قاسملو

برهان قاطع، محمدحسین خلف تبریزی، به اهتمام دکتر معین، تهران، امیرکبیر، ج2، 1362.

اوستا، جلیل دوستخواه، تهران، مروارید، ج2، 1391.

فرهنگ ایران باستان، ابراهیم پورداوود، تهران، دانشگاه تهران، 2536.

وندیداد، ترجمه محمد داعی الاسلام، تهران، کتابخانه دانش، 1391.

آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، امیرکبیر، 1396.

تقویم و تاریخ در ایران، ذبیح بهروز، تهران،ایران کوده، شماره 10، 

 

علم، علامتی کهن از دل ایران باستان

علم، علامتی کهن از دل ایران باستان

 

علی اکبرپور

 

شب عاشورا پارسال داشتم از خیابون تیرگان (تهران نو-نظام آباد) رد میشدم که چشمم به این طوق زیبا و بی نظیر خورد و مات و مبهوت، غرق در عظمت و شکوه خیره کنندش شدم و دلم نیومد این لذت و افتخار و با شما شریک نشم.

اگر به قطعات سوار شده بر این عَلَم بنگریم، یک تاریخ فشرده‌ی کامل از اساطیر و افسانه های مقدس ایرانی و چند هزار ساله را یکجا پیش چشمانمان خواهیم دید. 

بر مرکز و پایین تیغه‌ی علم، ایزد مهرِ (خورشید) شیرگونِ شمشیر در دست حضور دارد.

بر دو سر علم، اژدها و مار مقدس ایلامی را می‌بینیم که زمانی نماد باروری و تقدس محسوب می شده است و از طرفی یادآور شانه های ضحاک ماردوش میباشد.

در کنار اینها عقاب (شاهین-سیمرغ) دیده میشود که در اوستا ستوده شده و در داستانهای ایرانی، زال را پرورانده و در زمان هخامنشیان به نشان درفش ملی تبدیل میشود.

انسان-پرنده‌ی مرموز و دیرینه‌ی تمدن مارلیک را که بر سردر دروازه ملل در تخت جمشید و نقاط بسیار دیگر می توانیم ببینیم نیز به صورت براق یا سواری که پیامبر را به معراج میبرد بر روی علم دیده میشود.

نمونه دیگر، تبرزین قوم والهالا میباشد که نماد اقوام آریایی‌ باستانی نیز بوده است، چنانچه در میان صوفیان و درویشان نیز هنوز باقی مانده و در اینجا به خوبی قابل مشاهده است.

مورد دیگر (کف دستی با پنج انگشت) میباشد که بر روی بسیاری از کتل ها و علم ها وجود دارد که در ایران ریشه ای بیش از پنج هزار سال دارد که در میان بسیاری از سنگ نگاره ها باقی مانده و به صورت چلیپایی به عنوان نماد انوار خورشید مورد استفاده قرار میگرفته و بسیار مقدس بوده است.

همچنین است نماد سرو زرتشتی در مرکز و شاه تیغ علم که برای قرنها در ایران زمین علامت انسان کامل و ابرپهلوانِ مقدس بوده است و نمونه بارزتر آن در ستون های تخت جمشید به زیبایی سرافرازی می کند و جالب تر اینکه در تمامی ادبیات کهن و اشعار ایرانی، سرو نمادی برای آزادگی و ایران محسوب شده است.

علاوه بر تمام این نشان های ریشه دار و عمیق در فرهنگ و اساطیر ایرانی چیزی که بیشتر از همه من و به این علامت و طوق زیبا جلب کرد کلاهخود رستم از کله دیو و گرز گاوسار فریدون (ضحاک=اژدها کش) بود که بی نظیر و شگفت انگیز تمام داستان ها و روایات باستانی ایران را با هم گره زده و این طوق با شکوه و ایرانی را تبدیل به نشانی مقدس از دل تاریخ روایی و مقدس ایران کرده است که پس از گذر هزاره ها ، همچنان تقدس خود را حفظ کرده و در قالب مراسم محرم، سوگ سیاوش و پرستش ایزدان و دلیری های فریدون و گرشاسپ و رستم را یادآوری می کند که به یکی از با ابهت ترین مقدسات کاروان های عزاداری تبدیل شده است.
و امروز کسانی که بر زیر این علم و نشان کهن ایرانی می روند سعی میکنند آیین های ویژه ای رو رعایت کنند تا همچنان پهلوانی که این درفش نیاکان ایران زمین را به دوش میکشد، بتواند سمبلی از پهلوانان اژدهاکش و قهرمانان ایران زمین را فرایاد بیاورد.

علی اکبرپور- تاسوای 1396

#پی_نوشت:
این عکس و خودم از روی این علم گرفتم و چوب دار آن، شخصی به نام حاج حسین بود که تاریخچه شکل گیری و خرید اون رو برام تعریف کرد و همین موضوع باعث شد تا من ساعت ها غرق تماشای این شاهکار اساطیری باشم.

 

نخستین همایش دوسالانه فرهنگ و زبان های باستان دانشگاه شهید بهشتی

 

برنامه و پلن همایش《فرهنگ و زبان های باستانی》که دوشنبه و سه شنبه (یکم و دوم خرداد) در سالن مولوی و ناصرخسرو دانشگاه شهید بهشتی، برگزار شد.

و اساتیدی همچون (دکتر ژاله آموزگار، روزبه زرین کوب، بدرالزمان قریب، کتایون مزداپور، چنگیز مولایی، محمود جعفری دهقی، سعید عریان، ابوالقاسم اسماعیل پور، حکمت الله ملاصالحی و . . .) در این همایش سخنرانی و ارائه مقاله داشتند.

از راست به چپ: علی اکبرپور - دکتر محمد شکری فومشی

این افتخار نصیب بنده شد که در کنار این بزرگان، مقاله خودم رو با عنوان (اشکانیان؛ سرچشمه آیین پهلوانی) ارائه بدم.

همایش کوروش بزرگ و من !

 

 


نمردیم و بلاخره چرندیات و خزعبلات بنده هم به مزاج یه بنگاه علمی خوش نشست 😂😂  

اولش قرار بود پس از سخنرانی در همایش کوروش و ارائه مقاله ام این هدایا رو 👆👆 دریافت کنم اما به دلیل حضور برادران دلواپس و همیشه در صحنه ی کارزار، همایش کوروش با تمام تشریفات و تدارکات به دست نا مبارک عزیزان لغو شد و این افتخار و پیدا کردم تا لوح و تقدیرنامم و از دستان مبارک پست چی مهربون دریافت کنم. 
دلاوران پرده کش هویت ایرانی و سرداران پرده بردار تازی پرستی، بار دیگر موفق شدند جلوی پدر دار شدن خودشون و بگیرن و همچنان بر بی پدر ماندنشان تاکید بورزن .

به هر حال با تقدیر و تشکر و امتنان از ریاست محترم اداره پست، پست چی زحمت کش، ریاست (همچنان به دنبال پدر) برادران دلواپس، دلاوران و بر هم زنان کارزار مهر و محبت و تمامی بازماندگان آن مرحوم (کوروش کبیر) و خانواده محترم رجبی...... 

 


پی نوشت:
این همایش توسط انجمن افراز به مناسبت روز بزرگداشت کوروش تدارک دیده شده بود تا شاید روز پدر ایران، از طرف مسولین ارج داده شود، به همین مناسبت به سرتاسر کشور و مجامع علمی، فراخوان مقاله داده بودند که بنده هم مفتخر شدم جزء منتخبین و کاندیدای چاپ مقاله باشم.

علی اکبرپور -7 آبان 1395 زادروز کوروش

#همایش_کوروش_بزرگ #بزرگداشت_کوروش #مقالات_علمی_پژوهشی #انجمن_افراز

 

ابراهیم و آیین کهن قربانی کردن

ابراهیم و آیین کهن قربانی کردن

نیلوس در سال 410 میلادی در مورد آیینی عربی و مبتنی بر اعمال و مناسک به ویژه عرب‌های بطرا و دومه الجندل روایت کرده است:
و این گروه وحشی دینی ندارند، مگر آن که ستاره‌ی صبح را بزرگ می‌دارند (العزی) و در برابر او سجده می‌افتند و بهترین اسیرانشان را که در جنگ‌ها به دست آورده‌اند برای او قربانی می‌کنند؛ و آنان برای قربانی کردن، اسیرانی را که در اوج جوانی هستند و پوست و روی سفید دارند ترجیح می‌دهند. به همین منظور، قربان گاهی از توده های سنگ و صخره‌ها آماده می‌کنند و در انتظار طلوع فجر می‌مانند تا ستاره‌ی صبح نمایان شود. در این هنگام قربانی را شمشیر می‌زنند و خون او را می‌نوشند ... و عادت دارند که اگر اسیری به دستشان نیفتاد شتری به ویژه سپید موی را قربانی کنند.
احتمال دارد این گونه رفتار رذیله ای که در دین ابتدایی اعراب از خوف الهه [عزّی] روی می‌داد، از جمله اسبابی باشد که موجب شد در برخی قبایل به دختران، زنده به گور شوند از بیم از تنگ دستی،و از این جاست که آیه‌ی و لا تقتلوا اولادکم خشیهَ املاق ... (فرزندان خود را از بیم تنگ دستی هلاک مکنید). نازل شده است به همین گونه است داستان اقدام ابراهیم به قربانی کردن یکی از پسرانش که مسلّماً در میان اعراب معروف بوده است.
و به همین ترتیب است، داستان عبدالمطلب که نذر کرد فرزندش عبدالله را قربان کند. 

این نقاشی قربانی اسحاق (اسماعیل) را توسط ابراهیم نشان می دهد، که توسط کاراواجیو (1571-1610) کشیده شده است.

ظاهراً این گونه نظرهای گاه به گاهی برای ارضای خدایان دنیای کهن کافی نبوده است و به همین جهت حکایت کرده‌اند که در برخی جاها اقوامی بوده‌اند که هر سال یک قربانی انسانی داشته‌اند. از آن جمله «برفیروس»، فیلسوف بت پرست، در قرن دوم میلادی گزارش می‌دهد که «اهالی دومه الجندل هر سال برای خدایانشان مردی را قربانی می‌کردند و آن را در نزدیک قربان گاه دفن می‌کردند ». چنان که برخی اقوام دیگر، قربانی یا مقتول را در میان زمین و آسمان در برابر بت معلق می‌کردند.
شاید کهن‌ترین قربان گاه های متعلق به اقوام سامی ساکن در شمال و نیز اعراب ساکن در دیار عرب- مطابق نظر اسمیت-سنگی بزرگ یا تپه ای از سنگ ریزه‌ها بوده است که خون حیوان قربانی بر آن ریخته می‌شد و این خون پهن شده بر این سنگ یک پارچه یا بر توده‌ی سنگ ریزه، عمل ذبح را تقدیس می‌کرد و حیوان به عنوان قربانی شرعی می‌داد. از این رو تفاوتی میان قربان گاه ساده‌ی عبرانی و انصاب یا قربان گاه های مزین عربی وجود نداشت.
عادت قربانی کردن در منی در طی ایاّم حج، تا دوره‌ی اسلام نیز امتداد یافت. [با این تفاوت که اسلام آن را از شعارهای بت پرستی پیراسته کرد و روح توحید در آن دمید.] به همین جهت در قرآن به آن چه پیش از این در مورد شریک شدن الهه یا خدا با عبادت کنندگانش در امر حیوان قربانی ذکر شد، اشاره شده [و نفی کردیده] است، چنان که حق تعالی می‌فرماید:

«لن ینالَ اللهَ لُحومُها و لا دَماؤُها و لکن ینالُهُ التقوی منکم ... . ». (هرگز [نه] گوشت‌های آن‌ها و نه خون‌هایشان به خدا نخواهد رسید، ولی [این] تقوای شماست که به او می‌رسد.

 علی اکبرپور ali akbarpour 

منبع:

سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.

 شیخو، النصرانیه و آداب‌ها بین عرب الجاهلیه، ص 16.