نخستین همایش آیین فتوت و فرهنگ پهلوانی - مقاله اشکانیان سرآغاز عصر پهلوانی در خراسان (علی اکبرپور)

نخستین همایش ملی آیین فتوت و فرهنگ پهلوانی به همت مجتمع آموزش عالی اسفراین در 14 فروردین 96 برگزار گردید. 

مقاله های پذیرفته شده در این همایش پس از داوری های انجام شده و پس از روزها بررسی و تحلیل با توجه به تعطیلات نوروز با زحمات بسیار اعلام گشته است. امید است پس از برگزاری همایش فرصتی ایجاد شده و مقالات تکمیل گردد تا در کتاب اصلی به چاپ برسد.

نفرات حاضر در همایش

لیست مقالات پذیرفته شده:


1- واكاوي مباني و تبارشناسي فرهنگ فتوت و جوانمردي پيش از اسلام- دكتر مجتبي گراوند
2- فتوت و جوانمردي در سيره نظري و عملي ائمه اطهار- دكتر مجتبي گراوند
3- مباني فرهنگي فتوت و جوان مردي در قرآن كريم و سيره نبوي- دكتر مجتبي گراوند
4- جلوه هايي از صلح و آشتي در شاهنامه حكيم فردوسي- فهيمه غلامي زارع زاده
5- ويژگي پهلوانان در شاهنامه فردوسي- فهيمه غلامي زارع زاده
6- حماسه ميرهمل هوت در مكران- نصرت خاتون علوي
7- ميراث ناملموس، فرهنگ پهلواني و آئين زورخانه اي- الهه غريب زاده
8- ورزش باستاني كشتي در شاهنامه- زهرا صادقي مالواجردي
9- آئين فتوت حرب الناصرالدين لدين الله- محمدرضا روزبهاني
10- ارتباط فتوت و تصوف- زهره اسماعيلي
11- كشتي چوخه (كشتي كوردي) – صابر شيري، حسين پورسلطان زرندي
12- مباني فتوت در روانشناسي- حشمت الله قهرمانلو- مينا رستم زاده
13- نگاهي به آئين فتوت و فرهنگ پهلواني در ايران زمين- دكتر يوسف متولي حقيقي
14- خاستگاه ايراني- اسلامي فتوت و جوانمردي- هدي خرم آبادي، فاطمه آبادي
15- فتوت: قبل و بعد از اسلام- اكرم نوري
16- درباره فتوت- رضا محمدي
17- كشتي باچوخه و تاريخ آن- طاهره خودسوز
18- ارزيابي ميزان رضايتمندي تماشاچيان كشتي باچوخه در ايران- فاطمه حداديان
19- تأثير آموزه هاي ديني بر ورزش پهلواني و معماري روزخانه ها- كاظم قاسمي گل افشاني
20- از صولت پهلوانان ايراني تا هيبت جلال الدين- محسن مزارزئي
21- اثر شعر و موسيقي زورخانه اي بر عملكرد...- محمدصادق خوشنام
22- بازتاب فتوت و آئين جوانمردي بر اركان زورخانه- مهين بابايي ملو
23- مقايسه فعاليت ميوالكتريكي منتخبي... – احمدرضا زيبايي
24- مديريت و برگزاري مسابقات كشتي باچوخه 14 فروردين- احمدرضا زيبايي
25- جريان فتوت و ساختار تشكيلاتي فتيان- معصومه درسار
26- بررسي تأثير خصوصي سازي اماكن ورزشي- عزت كمره
27- بررسي نمودهاي شعر پهلواني در ادبيات شعري ايران- عاليه سرمدي
28- ويژگي هاي جوانمردي به روايت سمك عيار- محمد تمدن
29- مقايسه آمادگي كارمندان اداره كل تربيت بدني...- مهدي بهمن يار
30- بررسي مديريت تعارض بر تصميم گيري...- عزت كمره
31- گردشگري ورزشي مباني و مفاهيم با تكيه بر.... – خالق حيدري
32- خصوصيات مهم كشتي باچوخه- محمدرضا ابراهيم آبادي
33- دوال نماد كشتي باچوخه- محمدرضا ابراهيم آبادي
34- روحيه مردانگي و پهلواني، پي آمدها و ضرورت هاي احياء آن- رسول هاديان فر
35- بررسي مشتركات و تشابهات آئين فتوت- نرگس رازاني
36- مكتب هنر زورخانه- علي اكبر وطن پرست
37- تاریخ پهلوانی و ورزش باستانی زورخانه ای در ایران
فاطمه بینشی فر.بهرام نظری
38- بررسی جامعه شناختی نقش بازیهای بومی-محلی در جامعه
محمد رضا رمضانی استیین
موسی الرضا بهنام فر
39- بررسی جلوه های آیین قلندری و عیاری در رمان کلیدر
ابراهیم کنعانی
40- بررسی تاثیر یک برنامه تمرینی. ..
هادی جودی
41- آیین فتوت در ادبیات و تاریخ اجتماعی ایران
حسن رمضان پور


42- اشکانیان سر آغاز عصر پهلوانی در خراسان
علی اکبر پور

 


43- شناخت و بررسی دلایل...
محدثه شریفی
44- بررسی جایگاه اخلاق. .
جعفر کریمی

 

گود زینل خان

کشتی با چوخه اسفراین

 

توصیف كارستن نيبور از عزاداری ایرانیان در روز عاشورا

توصیف كارستن نيبور از عزاداری ایرانیان در روز عاشورا:

 علی اکبرپور

شيعه‌ها هر سال به مدت ده روز، با برپا ساختن مراسم عزادارى، ياد حسين را زنده نگه مى‌دارند. در ايران كه مركز شيعه‌ها است، گاهى شيعه‌ها در مراسم عزادارى چنان تحت تأثير عقايد و احساسات مذهبى خود قرار مى‌گيرند، كه با ميل زيادى مى‌توانند يك سنى را به قتل برسانند و فكر مى‌كنند اگر دست به چنين كارى بزنند ثواب مى‌كنند. از اينروى به صلاح همه پيروان دين‌هاى ديگر است كه در روزهاى عزادارى خانه خودشان را ترك نكنند.


با اينكه شيعه‌ها در خارك براى برگزارى مراسم مذهبى خود آزادى عمل دارند، به خاطر وجود سني‌ها كه كمتر ازشيعه‌ها نيستند و هم‌چنين به خاطر حضور هلندي‌ها نمى‌توانند در برگزارى اين مراسم مبالغه بكنند. حاكم خارك، به منظور جلوگيرى از ايجاد مزاحمت براى پيروان مذهب‌هاى ديگر، دستور داده بود، تا در دهه اول محرم كسى در خيابان‌ها به صداى بلند ناله و زارى نكند. ازاين‌روى شيعه‌ها مراسم مذهبى دهه اول محرم را در خارج شهر برگزار مى‌كردند.
چون من عزادارى شيعه ها را نديده بودم، روز عاشورا به خاطر من به آنها اجازه داده شد كه با دسته‌هايشان وارد شهر بشوند و در ميدان بزرگ مراسم شبيه‌خوانى راه بيندازند. تقريبا همه مسلمانان ساكن خارك در اين ميدان جمع شده بودند. اما تشخيص شيعه‌ها از سنى ها خيلى آسان بود. چون سنى‌ها، با اينكه از سرنوشت نوه پيغمبرشان به هيجان آمده بودند، با آرامش به تماشاى شبيه‌خوانى مشغول بودند. درحالى‌كه شيعه‌ها به سينه خود مى‌زدند و با ناله و زارى غم و اندوه خودشان را نشان مى‌دادند و عده زيادى حسين! حسين! گويان به شدت گريه مى‌كردند.

علی اکبرپور - ali akbarpour

منبع: «سفرنامه كارستن نيبور، ترجمه پرویز رجبی، برگ 189»

تغییر ساعت برای صرفه جویی در انرژی

تغییر ساعت

علی اکبرپور

 

تغییر ساعت تابستانی یا صرفه‌جویی در زمان نور روز (DST) ـ در بیشتر کشورها با نام ساعت تابستانی نامیده می‌شود.به تغییر ساعت در منطقه‌های زمانی گفته می‌شود که موجب طولانی‌تر شدن روز در عصر و کوتاه‌تر شدن آن در صبح می‌شود. این تغییر معمولاً در ابتدای بهار هر سال انجام و در پاییز نیز به حالت عادی بازگردانده می‌شود. بسیاری از کشورها برای بهینه‌سازی مصرف انرژی، در فصل بهار و تابستان ساعت رسمی کشورشان را قدری (معمولاً یک ساعت) به جلو می‌کشند، تا ساعات بیشتری از روز با ساعات کاری هم‌خوانی داشته باشد، و در ساعات کم‌تری از روز، نیاز به مصرف انرژی برای تامین روشنایی وجود داشته باشد.
استفاده بیشتر از نور خورشید در طول روز، برای نخستین بار در سال ۱۷۸۴ در فرانسه مطرح شد. در این سال، بنیامین فرانکلین، وزیر مختار آمریکا در فرانسه طی مقاله‌ای که در یکی از مجلات فرانسه چاپ شد، از مردم خواست که صبح‌ها یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوند. فرانکلین معتقد بود که به این ترتیب، مردم می‌توانند روزها از روشنایی خورشید استفاده بیشتری کنند و شب‌ها شمع کمتری مصرف نمایند. البته فرانکلین پیشنهادی مبنی بر تغییر ساعت رسمی کشور ارایه نکرد.

بنیامین فرانکلین

این پیشنهاد، برای اولین بار در سال ۱۹۰۷ در انگلستان توسط فردی به نام ویلیام ولت پیشنهاد شد؛ هرچند که در آن مقطع زمانی عملی نشد.
اما تغییر ساعت رسمی برای صرفه‌جویی در مصرف انرژی، برای اولین بار در سال ۱۹۱۶ در کشور آلمان عملی شد. بعداً برخی دیگر از کشورها از جمله آمریکا، انگلستان، و برخی از کشورهای اروپایی نیز دست به اقدام مشابهی زدند. عاملی که این دولت‌ها را برای استفاده از این تکنیک متقاعد نمود، کمبود شدید انرژی در اثر جنگ جهانی اول بود.
اکنون هفتاد و هفت کشور جهان با استفاده از این تکنیک، ساعات رسمی خود را تنظیم می‌کنند. اما زمان جلو و عقب کشیدن ساعت در این کشورها یکسان نیست.
در ایران نیز، برای نخستین بار، پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷، ساعت رسمی کشور به ساعات تابستانی و زمستانی تقسیم شد. بعد از انقلاب اسلامی ایران این روند به حالت تعلیق در آمد.

گردآوری: علی اکبرپور- ali akbarpour
منابع:
بی‌بی‌سی فارسی
پایگاه اینترنتی آفتاب
خبرگزاری مهر
شریف‌نیوز
ایرنا، خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (وب‌گاه ایرنا)
ایسنا، خبرگزاری دانشجویان ایران

منابع کلاسیک تاریخ اشکانی و مورخین کلاسیک

منابع کلاسیک تاریخ اشکانی و مورخین کلاسیک

علی اکبرپور

اپی‌ین

این مورخ سده دوم میلادی خلاصه ای به یونانی در باب تاریخ سلوکیان در کتاب خود با عنوان تاریخ روم ارائه کرده است. وی در کتاب سیرایک،‌ گرگان را فرمانبردار سلوکوس اول می داند.

منتقدین تاریخ،‌ وی را در بیان حقایق تاریخی،‌ به جز پاره ای اشتباهات جغرافیایی بی طرف دانسته اند. بخش مهمی از آثار وی از میان رفته است و آنچه باقی مانده است،‌ شامل تاریخ دولت های پونت و کاپادوکیه است که بر اساس تاریخ های کهن نگاشته شده است. در میان آثار وی بخشی نیز به ارتباط دولت های ایران (تا اواسط سلسله اشکانی) با دول دیگر،‌ از جمله سلوکیان و رمیان اختصاص دارد.

اری‌ین

گزارش خود را در باب توطئه علیه اسکند از آریستوبول و بطلمیوس (رجال اسکندر) آورده است. وی همچنین گزارشی درباره ادعای الوهیت اسکندر و حمله او به هند ارائه نموده که حاضر اهمیت است. اری‌ین از اقدامات اسکندر در شوش نیز خبر داده است.

کتاب دیگر اری‌ین، پارتیکا است. در این تالیف،‌اری‌ین به تفضیل درباره اشکانیان و چگونگی روی کار آمدن آنها سخن گفته است. متاسفانه این تالیف اری‌ین از میان رفته و تنها بخش هایی از آن به وسیله فوتیوس و سینسلوس بر جای مانده است. منتقدین آثار مورخین کلاسیک معتقدند که گزارش های مربوط به آغاز تاسیس سلسله اشکانی با دیگر گزارش های مورخین کلاسیک از جمله استرابون، ترگوس و ژوستن متفاوت بوده و یا افسانه آمیخته است و هیچ کدام قابل اعتماد نیست. اری‌ین سعی کرده است که زندگی اشک اول (بنیاگذار سلسله اشکانی) را با افسانه هایی که درباره کوروش دوم رواج داشته،‌ نزدیک کند. با این حال،‌ گزارش اری‌ین درباره آغاز فرمانروایی پارتیان مهمترین گزارشی است که از این گروه مورخین کلاسیک در این باره باقی مانده است و مورخ باید با استفاده از شم تاریخی خود و مقایسه آن با دیگر داده های تاریخی از آن سود برد.

آفریکانوس

در سده سوم میلادی و در زمان امپراتور روم سمپتیموس سوروس (۱۹۳ تا ۲۱۱) می زیست. وی به منظور ثبت دقیق وقایع جنگ،‌ خود در جبهه ها شرکت می کرد. از جمله در نبرد رومیان با پارتیان شرکت داشت. اثر او به نان «پنج کتاب کرنولژی» حاوی ابتکار تازه وی در ابداع کورنولژی جدید است. در این زمینه،‌ وی تاریخ باستان را با تاریخ میلادی مقایسه نمود. آفریکانوس مقدار قابل توجهی یادداشت های نظامی و سیاسی از خود به جای گذاشته که مشروط بر تحلیل تاریخی و انتقادی آنها، برای تحقیق در تاریخ پارتیان سودمند است.

آمین مارسلن

آمین مارسلن (آمیانوس مارسلینوس؛ حدود ۳۳۰ م.) در انطاکیه در نهرالعاصی سوریه به دنیا آمد و در سال ۴۰۰ م. درگذشت. وی به عنوان سرباز ارتش روم در دوران امپراتور کنستانتین به خدمت پرداخت. وی در چند لشکرکشی به بین النهرین شرکت کرد. از جمله،‌ در جنگ های افسوس در سده چهارم میلادی که میان سلوکوس و یکی از رقبای او به نام آنتیوگونوس صورت گرفت،‌ شرکت داشت و توصیف های مفصلی از آن جنگ در آثار خود به نگارش درآورد. تاریخ او در ۳۱ دفتر از دوران پادشاهی دومیتیانوس تا وانس ار دربر می گیرد. از این تاریخ تنها ۱۸ دفتر آن باقی مانده است. این مورخ بر اساس منابع تاریخی،‌ گزارشی درباره رفتار اردشیر «درازدست» به دست داده است.

آنچه از آثار این مورخ به دوران سلوکی مرتبط است،‌ گزارشی است که وی درباره بنای چندین شهر با نام های یونانی در شرق و از جمله در ایران داده است که بنای آنها را به اسکندر نسبت می دهند.

آمین مارسلن اطلاعات ارزشمندی در زمینه تقسیمات جغرافیای ایران دوره پارت به ما داده است.

استرابون

وی در کتاب ۱۳ آذربایجان (آتروپات) را در زمره قلمرو سلوکیان نمی داند و گزارش مفصلی درباره آن به دست نمی دهد. جز اینکه این ولایت را در شمال ماد می داند و پایتخت آن را «گازاکا» می نویسد. این شهر را امروز با تخت سلیمان یکی دانسته اند.

کتاب جغرافیای استرابون که در آن اطلاعات ارزشمندی در زمینه تقسیمات جغرافیایی ایران دوره پارت به دست داده است،‌ در هفده فصل هنوز موجود است. این کتاب همچنین حاوی اطلاعات سودمندی درباره سرزمین ها و کشورهای گوناگون مانند ایتالیا،‌ گل (فرانسه)،‌ بریتانیا،‌ سیسیل،‌ سرزمین های امپراتوری روم،‌ یونان و آسیای صغیر،‌ دریای کاسپین،‌ ایران،‌ هند،‌ سواحل مغرب،‌ عربستان،‌ مصر و آفریقا است. این اثر که به عنوان یکی از مهمترین تالیفات جغرافیایی جهان باستان تلقی می شود،‌ همراه با متن یونانی و گزارش انگلیسی،‌ به انضمام یادداشت ها و توضیحات سودمند به وسیله جونز در هشت جلد منتشر شده است. روایات او درباره ایران در ۱۸۶۵ م توسط راپ،‌ پژوهشگر آلمانی به چاپ رسید. بهترین ترجمه و چاپ این اثر از آن مولتون است که همراه با یادداشت هایی ارزنده به انگلیسی چاپ شده است.

پلوتارک

از آثار پلوتارک می توان نکاتی درباره محاکمه فیلوتاس به خاطر سوءقصد به جان اسکندر،‌ حمله اسکندر به هند، ازدواج اسکندر با استاتیرا دختر داریوش در شوش استخراج نمود.

در کتاب اییس و اوزیریس اشارات و توضیحاتی در باب دین قدیم ایرانیان از جمله درباره زروان ارائه شده که از اهمیت خاصی برخرودار است. گزارش پلوتارک از زندگی کراسوس و آنتونی که هر دو مغلوب پارتیان شدند،‌ برای تاریخ پارت‌ها حائز اهمیت است. همچنین، تاریخ پلوتارک به دلیل گزارش جنگهای کراسوس و سورنا در زمان ارد، یکی از اسناد منحصر به فرد مهمی است که در این زمینه موجود است.

پلین قدیم (پلینی)

گابوس پیلینیوس معروف به پلین قدیم (پلینی)،‌ که در فصل قبل از او یاد شد، یکی از دانشمندان و مروخین روم در سده نخست میلادی است. تولد او را در سال ۲۳ م و دوران باروری علمی او را همزمان با عصر باش اول اشکانی (۵۱ تا ۷۹ م.) دانسته اند. وی برادرزاده کوچکتر از خود با همین نام داشته که برای پیشگیری از اشتباه،‌ وی را پلین جوان نامیده اند.

از پلینی آگاهی های سودمندی در باب سرزمین باختر در عهد سلوکی، سازمان نظامی آنها،‌ بنای شهر لائودیسه،‌ رد پای سلوکیان سغد، گزراش هایی دست اول درباره پارتیان و برخی اطلاعات مفید دیگر می توان استخراج کرد. از این مورخ کتاب ارزشمندی با نام تاریخ طبیعی باقی مانده که شامل ۳۷ جلد است. از جمله ایراداتی که به این مورخ گرفته اند، اختلاط و درآمیختن مسائل تاریخی با علوم طبیعی است که ناشی از احاطه و اشراف او به علوم زمان خود بوده است. در مقابل،‌ به جرات می توان گفت که آثار این مورخ بزرگ به واسطه پرداختن به شرق باستان از جلمه و به ویژه ایران از اهمیت بسیاری برخوردار است.

پولیبیوس

در آراء و نظریات تاریخی این مورخ سه نقص عمده مشاهده شده:

  1. حوادث و وقایعی را که انگاشته است.
  2. وقایعی را که علیه منافع دوستان و بزرگان روم بوده و در آثار خود نقل نکرده است.
  3. حوادث تاریخی را بر اساس برداشت های و استباط های خود تفسیر نموده و هدف او آن بوده که از آثارش نتیجه گیری های اخلاقی گرفته شود.

به رغم انتقادات فوق که مشیرالدوله پیرنیا در کتاب تاریخ ایران باستان نسبت به آراء و نظریات این مورخ دانسته،‌ وی را باید مورخی واقع بین دانست،‌ زیرا همواره تلاش می کرد علت حوادث و وقایع را دریابد و آن را برای خواننده روشن سازد. وی حتی نام تاریخ خود را «پراگماتیک» نهاد است. پولیبیوس علاوه بر آثاری که پیش از این نام برده شد،‌ تاریخ روم را تدوین نمود. وی خود در جریان وقایع تاریخ روم حضور داشته و بنابراین،‌ نوشته های او از جمله آثار و منابع دست اول به شمار می رود. همانگونه که پیش از این اشاره شد، غالب نوشته های این مورخ از میان رفته و نوشته های او را مورخین بعد از او نقل کرده اند.

در مجموع آنچه در آثار پولیبیوس قابل توجه و حائز اهمیت است،‌ یکی گزارشی است که از توجه شاهان هخامنشی نسبت به احداث قنات ها و شیوه های آبیاری در آن دوران نموده اند. علاوه بر آن،‌ وی گفته های استرابون را درباره آذربایجان (آتروپات) تائید و نکات تازه ای در این باره اعلامی می کند. وی همچنین اضافه می کند که اسکندر چند شهر یونانی در مرزهای ماد بنیاد نمود تا آن منطقه را از دستبرد بربرها در امان نگاه دارد. در خاتمه یادآور می شود که گزارش پولیب درباره سرمت ها نیز به واسطه آنکه نخستین و تنها اهمیت فراوان است. سرمت ها بنابر گفته پولیب،‌ اقوامی ایرانی بودند که در سرزمین ی میان دن و دنیپر جای داشتند. نام این قوم را نباید با نام سورمات ها که هرودوت از آن یاد کرده اشتباه کرد.

اما آنچه به سلوکیان مرتبط است،‌ گزارشی است که پولیب در باب اوضاع باختر در عهد سلوکی و ارتباط شاهان آن از جمله آنتیوخس سوم داده است. نکته حائز اهمیت آن است که جز این گزارش و اطلاعات اندکی که ین مورخ درباره استقلال باختر و جدایی آن از قلمرو سلوکی به دست داده است، آگاهی دیگری از این سامان موجود نیست.

دیودور

گزارش دیودور درباره توطئه فیلوتاس علیه اسکندر را از کنت کورث اقتباس شده است. همچنین گزارش حمله اسکندر به هند و وقایع پس از مرگ اسکندر از جمله نکات مهم درباره منابع دوران سلوکی است.

ژوستن

ژوستن در آثار خود نکاتی درباره تاریخ هخامنشی و بویژه اواخر کار این امپراتوری و جنگ های اسکندر مقدونی و ورود او را به ایران و نیز وقایع پس از مرگ اسکندر را ارائه کرده است . همچنین گزارش وی درباره سازمان های نظامی سلوکوس،‌ پیداشیش حکومت باختر در عهد سلوکی،‌ پایتخت های اشکانی،‌ حکومت مهرداد دوم در ارمنستان پاره ای اطلاعات دیگر درباره اشکانیان حائز توجه و اهمیت است.

آکاتانژ

این مورخ ارمنی در سده چهارم پیش از میلاد در ارمنستان می زیست و دبیر مهرداد دوم پادشاه ارمنستان بود. وی تاریخ این پادشاه را تالیف نمود. از نوشته های او آگاهی های ارزنده ای بویژه در باب دین ایرانیان در عهد سلوکی می توان بدست آورد.

بطلمیوس

بطلمیوس، ریاضی دان و دانشمند بزرگ نیمه نخست سده دوم میلادی است که در اسکندریه می زیست. از زندگی او آگاهی چندانی در دست نیست. ولی در نجوم و جغرافیا نیز تالیفاتی داشته که هنوز از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. اثر مشهور او در ریاضی کتاب المجستی است که در سیزده جلد تدوین یافته و همواره مورد توجه دانشمندان ریاضی و هندسه بود است. تالیف دیگر او در جغرافیا شامل هشت جلد است که در آن، اوضاع جغرافیایی ایران باستان را نیز مطرح کرده است.

آپولودوروس آرتمیتایی

وی که از تاریخ زندگیش آگاهی چندانی در دست نیست، کتابی با عنوان تاریخ پارتیان نوشته که شامل چهار جلد است و تنها بخشی هایی از آن باقی مانده که به وسیله آتنائوس و استرابون،‌ به ما رسیده است. آنگونه که این مورخین در آثار خود تاکید می کنند،‌ گزارش های ـپولودوروس قابل اطمینان و ارزشمند تلفی می شده و از دقت فوق العاده ای برخوردار بوده است. این مورخ که پس از مورخان اسکندر و جغرافی دانان قدیم، از منابع دست دوم تاریخ اشکانی به شمار می رود،‌ خود درباره صحت گزارش هایی که ارائه می کرده،‌ شخصاً تحقیق و تفحض می نموده و نوشته های خود را بر اساس تحقیقات محلی و تحقیق از مسافران و بازرگانان یونانی تدوین نموده است. بنابراین،‌ می توان گفت که وی از مورخین معتبر کلاسیک محسوب می گردد.

آتنه

آنچه از آثار او به تاریخ اشکانیان مربوط می شود آن است که تالیفات تاریخی او غالباً‌ نقل گفته های مورخین پیش از اوست که اینک آثارشان در دست نیست. برای مثال،‌ آتنه بخش هایی از کتاب تاریخ پارتیان تالیف آپولودوروس را نقل کرده است که اطلاعات دقیقی درباره شاهنشاهی اشکانی به دست می دهد.

ارزیوس

ارزیوس از مورخین سده چهارم و پنجم میلادی است. وی اهل تاراکن اسپانیا است. در اوایل سده پنجم به سلک مسیحیان در آمد و در حلقه ارادت سنت اگوستن، یکی از بزرگان کلیسای کاتولیک قرار گرفت. در نوشتن آثار خود به منابع لاتین دسترسی داشته و بخشی از تالیفات او به تاریخ پارتیان اختصاص دارد.

ایزیدور خاراکسی

ایزیدور اهل خاراکس (شهری در خلیج فارس) و در مه‌سن سکونت داشت. وی در اوایل میلاد مسیح می زیست. تالیف ارزشمند او به نام چاپارخانه های پارتها از اهمیت خاصی در تاریخ اشکانیان برخوردار است. ایزیدور در این تالیف جاده امپراتوری پارت را که از شهر زوگمای فرات به اسکندیه زخج کشیده شده بود، توصیف می کند و در این مسیر از نوزده ساتراپ نشین پارتی یاد می کند. وی همچنین،‌ راه های پیک‌رو را که به سوی شرق ایران می روند، شرح داد و گروهی از آبادی های سلوکیان را نیز نام برده است. به نظر می رسد که وی تجربیات شخصی خود را با اطلاعات رسمی مربوط به دوره مهرداد دوم اشکانی (۱۲۴/۱۲۳ - ۸۷/۸۸ پ.م.) درآمیخته و در تالیف خود ارائه کرده است. ایزیدور همچنین خاستگاه اشکانیان را شهر آساک گزارش می دهد و می گوید که ارشک در این شهر به شاهی نشست و در آنجا آتش جاویدان را روشن نگاه می داشت. افزون بر این،‌ گزارش او در باب صید مرواردی در خلیج فارس،‌ پیروزی مهرداد دوم اشکانی بر سکاها و اطاعت آنها از پارتیان و در نتیجه اتصال مرزهای پارتیان به هندوستان،‌ به طوری که قندهار در درون سرزمین پارت قرار گرفته بود حائز اهمیت است.

تروگ پومپه

پومپه دارای تالیف مهمی در تاریخ عمومی جهان، از جمله خاورمیانه و خاور نزدیک بوده، پس از آن تاریخ مقدونیان و فرمانروایی پارتیان را تا ۲۰ پ.م. ذکر کرده است. متاسفانه اصل این کتاب از میان رفته اما ژوستن در سده سوم میلادی خلاصه ای از آن را به زبان لاتین فراهم کرده است. گروهی از منتقدین منبع خبر پومپه را درباره تاریخ پارتیان آپولودوروس آرمیتایی دانسته اند. به هر حال، با وجود اشکالاتی که در گزارش ژوستن از این تاریخ وجود دارد، مورخ تاریخ اشکانیان را می تواند از آن با دقت و احتیاط، استفاده کند.

دیون کاسیوس

دیون کاسیوس، مورخ تاریخ روم را تا سال ۲۲۹ م. نوشت. به طور کلی آنچه وی در باب وقایع تاریخی روم قدیم نوشته چندان مرود اعتماد نیست، اما اطلاعات مربوط به زمان خود او با واقعیات منطبق است. تاریخ دیون کاسیوس وقایع مربوط به مبارزات اشکانیان را با رومیان تا سقوط دولت اشکانی در بردارد و از این اثر می توان در باب تاریخ اشکانیان و ارتباط آنها با رومیان، اطلاعات مفیدی به دست آورد.

سیسرون

خطیب و سخنران نامدار روم بود که طی نامه هایی برای سنای روم، حوادث روزانه ای که بر اثر اختلافات مرزی ایران و روم روی داده، گزارش کرده و بدین ترتیب اطلاعات سودمندی به دست داده است.

 

فیلوسترات

فیلوسترات (۱۷۲-۲۲۴ م) معاصر بلاش سوم و چهارم و پنجم اشکانی بود که خود از سرزمین ایران دیدار کرده بود، در یکی از تالیفات خود (زندگی آپولون) درباره مراسم قربانی اسب در میان پارتیان که ظاهراً سنتی بر جای مانده از اقوام آریایی بوده، گزارشی تهیه کرده است.

اوسین (لوکیانوس)

لوسین مشهور به لوکیانوس در سال ۱۲۵ م در ساموسات واقع در ساحل رود فرات و شمال شرق انطاکیه متولد شد. زبان یونانی را آموخت و در دادگستری مشغول به کار شد. سپس سفرهایی بسیاری به آسیای صغیر، یونان، مقدونیه، ایتالیا و گالیا کرد. نوشته هایی در فلسفه و فن فصاحت داد و تالیف او در تاریخ، کابی است درباره جنگ رومی ها و پارتی ها، که در ۱۶۵ م. نگاشته است. وی یکی از نویسندگان طنزپرداز بود که دارای ۸۶ تالیف بود و از او نوشته هایی نظیر مکالمه مردگان، مکالمه خدایان، پرومته و چندین اثر دیگر باقی مانده است.

هرودیانوس

هرودیانوس، مورخ یونانی، در سده سوم میلادی می زیست. دوران زندگی او را میان ۱۷۹ تا ۲۴۱ میلادی می دانند. وی در اسکندریه متولد شد و در روم زندگی کرد. هرودیانوس صاحب تالیفی به نام تاریخ روم است که در هشت جلد نوشته شده و به زبان یونانی است. وی در همین کتاب، گزارشی از روی کار آمدن اردشیر ساسانی ارائه داده است. مورخین وی را مردی گزافه گو و نادرست و آثار او را غیر قابل اعماد خوانده اند.

یوتروپیوس

یوتروپیوس در جنگ ژولین، میان امپراتور روم با شاپور دوم ساسانی، شرکت داشته است. تاریخ روم را به اختصار از آغاز تا سال ۳۶۲ میلادی نوشته است. منتقدین اظهر نظرهای او را بی طرفانه دانسته اند. از نوشته های او بخش هایی نیز به تاریخ اشکانیان اختصاص دارد. وی در ۳۷۹ میلادی درگذشت.

یوستی‌نیوس

یوستی‌نیوس مورخ سده دوم میلادی است. وی دارای تالیفی به نام اپیتومه (خلاصه) است که بخش های برخی کتب گمشده مورخین پیش از خود را، نظیر پارتیکای آپولودوروس آرتمیتای، در آن گرد آورده که متاسفانه در این تالیف حوادث سال های ۹۴ تا ۹۶ میلادی از قلم افتاده است. هر چند تالیف وی به دلیل اشتباهات نویسنده اصلی یا شاید تخلیص کننده، خالی از خطای بسیار نیست، کاملترین تالیفی است که باید برای آگاهی از تاریخ پارت استفاده شود.

دیگر مورخین

کرنلیوس تاسی‌توس یا تاسیت، مورخ رومی سده های اول و دوم میلادی، با تکیه بر جنگ های کربولو بخش مهمی از تاریخ اشکانیان را ثبت کرده است.

تاکیتوس

  1. پولیب (پولیبویس) گزارشی درباره لشکرکشی آنتیخوس سلوکی به شرق ارائه داده که طی آن، پادشاه سلوکی با پارتیان نیز درگیر می شود.
  2. پلین ارشد توصیف هایی که از جغرافیای تاریخی ایران و آسیا نموده است.
  3. کوینتوس دلیوس، ولیوس پاترکولوس، هوراس، پولین، فرونتو و کاپی‌تولینوس نیز هر یک به گونه ای مستقیم یا غیر مستقیم اشاراتی به تاریخ اشکانیان کرده اند.

گردآوری: علی اکبرپور - ali akbarpour

منبع:  بازشناسی منابع و مآخذ تاریخ ایران باستان، محمود جعفری دهقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، ۱۳۹۱.صص 154-155-156-157-158-184-185-186-187-188-189-190-191-192-193-194.

معرفی کتاب تاریخ هخامنشی 14 جلدی دانشگاه خرونینگن

معرفی کتاب تاریخ هخامنشی 14 جلدی دانشگاه خرونینگن

تاریخ هخامنشی: مرکز و پیرامون مجموعه گزارش‌های کارگاه پژوهشی تاریخ هخامنشی دانشگاه خرونینگن در سال 1986 تالیف شده و در ایران توسط مرتضی ثاقب فر ترجمه و در انتشارات توس به چاپ رسیده است.

علی اکبرپور

 

مرتضی ثاقب‌فر سال 91 درباره مجموعه «تاریخ هخامنشیان» به ایسنا گفته بود: ترجمه این مجموعه که از سال 87 آغاز شده بود، سال گذشته به پایان رسید و تا به حال 9 جلد آن از سوی انتشارات توس منتشر شده است.

 طبق گفته این مترجم، این مجموعه به همت و ویراستاری «هلن سانسیسی وردنبورخ»، استاد جوان هخامنشی‌شناس هلندی، تدوین شده است. او در سال 1۹۸۱ سمیناری به نام «کارگاه پژوهشی هخامنشی‌شناسی دانشگاه خرونینگن هلند» را پایه‌ریزی کرد که از سال بعد نیز برگزاری این کارگاه‌ها ادامه پیدا کرد و از سال ۱۹۸۳ قرار شد مقالات برگزیده بزرگان و دانشمندان شرکت‌کننده با ویراستاری هلن سانسیسی به صورت کتاب چاپ شود. این کارگاه‌ها به جز هلند، یک بار در لندن و یک بار هم در آنآربر میشیگان برگزار شد و تقریبا همه‌ هخامنشی‌شناسان یا در آن شرکت کردند یا به نوعی به همکاری با شرکت‌کنندگان آن پرداختند و تا سال 2000 به همت و ویراستاری «هلن سانسیسی وردنبورخ» 10 جلد از این مجموعه منتشر شد، اما مرگ نابهنگام وردنبوخ در سال ۲۰۰۰ در میانسالی باعث شد تا مسؤولان کارگاه‌های یادشده، اقدام به چاپ دیگر مقالات منتشرنشده کارگاه‌ها کنند تا این مجموعه به 14 جلد برسد. این چهار‌ جلد که شامل مقالات حاشیه‌یی و کتاب «پیر بریان» است، ترجمه‌ شده‌ است.

 او همچنین گفته بود: درواقع‌ این مجموعه دایرة‌المعارفی درباره تاریخ‌ هخامنشیان است که در آن افرادی ‌چون پیر بریان، یوزف ویسه‌هوفر، آملی کورت، کلاریس‌هرن‌ اشمیت، مری بویس، آلن لوید، پیتر کالمایر، دیتر متسلر، ریستوفر توپلین و مارگارت کول روت بحث‌های مفصل کارشناسانه‌ای راجع به مسائل و مشکلات‌ تاریخ هخامنشیان انجام داده‌اند. همه مجموعه تحت عنوان «تاریخ هخامنشیان» نام‌گذاری‌ شده، ولی هر جلد آن به یک موضوع اختصاص داده شده است.

 ثاقب‌فر درباره‌ جلدهای مختلف این مجموعه نیز چنین اظهار کرده بود: جلد اول این مجموعه راجع به منابع و جلد دوم راجع به منابع یونانی است که در آن تمام آشور‌شناسان، سکه‌شناسان، ایران‌شناسان و زبان‌شناسان سراسر جهان که متاسفانه هیچ‌کدام آن‌ها ایرانی نیستند، در رابطه با منابع یونانی تاریخ هخامنشیان بحث می‌کنند. جلد سوم روش و نظریه‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد، جلد چهارم به مسأله ایران مرکزی و ایران پیرامونی که شامل کشورهای تحت حکومت ایران می‌شده، می‌پردازد. جلد پنجم به بررسی ریشه‌های سنت اروپایی در فرهنگ هخامنشی می‌پردازد که در این جلد نشان داده می شود اروپاییان تا قرن 18 میلادی احترام بسیار زیادی برای ایران قائل بوده‌اند، اما در قرن 18 با رشد بورژوازی و همچنین وقوع انقلاب فرانسه دموکراسی یونانی به عنوان الگو مطرح می‌شود و از آن به بعد است که دشمنی اروپاییان با هخامنشیان آغاز می‌شود.

 به گفته این مترجم، جلد ششم مجموعه راجع به نقش هخامنشیان و تاثیر آن‌ها بر فرهنگ‌های باستانی است که همه کارشناسان در این بخش به طور قاطع و بی‌طرفانه از فرهنگ هخامنشی دفاع کرده‌اند که در نوع خود بی‌سابقه است. جلد هفتم به مقالات و نوشته‌های مسافران و سیاحانی می‌پردازد که از دوره‌ ‌باستان از گزنفون تا بعد از اسلام به ایران سفر کرده‌اند. این جلد از مجموعه تاریخ هخامنشیان به بررسی نگاه این مسافران به ایران می‌پردازد. جلد هشتم نیز درباره‌ تداوم و علل تغییرات نظام هخامنشی است که در این بخش هم بسیاری از نظریات مغرضانه غربی‌ها درباره‌ی هخامنشیان رد می‌شود و جلد نهم نیز به بررسی لوح‌های گلی به‌جامانده از دوران هخامنشیان می‌پردازد.

 این مترجم کتاب‌های تاریخی درباره جلد‌ دهم این مجموعه گفته بود: جلد دهم این مجموعه پیش از این توسط مرحوم مهدی سمسار ترجمه شده بود و من قصد ترجمه دوباره آن را نداشتم، ولی پس از این‌که با ناشر صحبت کردم و خود من نیز نسخه اصلی را که نوشته «پیر بریان» فرانسوی است، خواندم، متوجه شدم که در نسخه ترجمه‌شده از سوی این مترجم بسیاری از یادداشت‌ها و حدود 100 صفحه از کتاب ترجمه نشده است و ترجمه صورت‌گرفته نیز ایراد‌ها و اشتباهات زیادی دارد، بنابراین تصمیم گرفتم این کتاب را ترجمه کنم.

 ثاقب‌فر در ادامه افزوده بود: جلد دهم و یازدهم درواقع کل تاریخ هخامنشیان است که در مجموع حدود 1600 صفحه می‌شود. در این دوجلد «بریان» دوران هخامنشیان را از کورش تا اسکندر به صورت مفصل مورد بررسی قرار داده است. جلد دوازدهم و سیزدهم این مجموعه نیز در واقع رساله‌ی دکترای خانم «دنیز کاپتان» است که رساله‌ای بسیار عالی راجع به مجموعه سکه‌ها و مهرهایی است که سال‌ها قبل در ترکیه کشف شده بودند و سکه‌شناسان و مهرشناسان آن‌ها را به یونانیان نسبت می‌دانند، ولی وی در این رساله به راحتی ثابت کرده است که تقریبا همه این سکه‌ها و مهرها ایرانی هستند. جلد چهاردهم نیز مربوط به تحقیقات و بررسی‌های دکتر «ووتر هنکلمن» هلندی است که او بحث مفصلی بر روی گل‌نوشته‌های کشف‌شده در تخت جمشید کرده است که اکنون این لوح‌ها در دانشگاه شیکاگو قرار دارند و آمریکایی‌ها و ایرانی‌ها برای انتقال آن‌ها به ایران بحث دارند. در این لوح‌ها نوشته‌هایی مبنی بر کمک دولت هخامنشی برای برگزاری مراسم‌ دینی آورده شده است.

جلد دهم این مجموعه در دو مجلد و در 1876 صفحه به چاپ رسیده است. بخش اول این کتاب «سازندگان امپراطوری از کوروش تا داریوش» و بخش دوم آن «داریوش شاه بزرگ» نام دارد. سرزمین، مردمان و اقتصاد و همچنین ایدئولوژی هخامنشیان، دربار، زندگی درباریان، ارتباطات و مبادلات، خراج‌ها و برداشت‌های سلطنت، پارس شاهنشاهی، خراج کشورها، از خشایارشاه تا داریوش سوم، شاهنشاهی در ناآرامی، جلوس اردشیر یکم تا مرگ داریوش دوم، شاهنشاهی داریوش سوم، کشورها، قوم‌ها و شَهرَبی‌ها، فهرستی از جهان هخامنشی، شاه بزرگ، ارتش‌ها و گنجینه‌های داریوش سوم و سقوط یک امپراطوری در برابر تهاجم مقدونی موضوعاتی است که در این کتاب به آن‌ها پرداخته شده است.

 جلد یازدهم این کتاب نیز 432 صفحه است که درباره گِل‌نوشته‌های تخت جمشید است. کوچ فصلی شاهان هخامنشی، مهرهای آشبازانا، یهودا و یهودیان، شرح اسامی در زبان عیلامی هخامنشی، مناسک لان در متون بارویی تخت جمشید و آرتمیس پارسی از جمله موضوعات مورد بحث در این جلد است.

گردآوری: علی اکبرپور - ali akbarpour

مشخصات کتاب:

ویراستاران: هلن سانسیسی وردنبورخ، آملی کورت و مارگارت کول روت، مارک گریسون

جلد اول:  منابع، ساختارها و نتیجه گیری

جلد دوم: منابع یونانی

جلد سوم: روش و نظریه

جلد چهارم: مرکز و پیرامون

جلد پنجم: ریشه های سنت اروپایی

جلد ششم: آسیای صغیر و مصر

جلد هفتم: از نگاه مسافران

جلد هشتم: تداوم و تغییر

جلد نهم:  بررسی مهرهای تخت جمشید

جلد دهم: از کوروش تا اسکندر، تاریخ امپراتوری هخامنشی ( 2 مجلد)

پی یر بریان

جلد یازدهم: مطالعاتی درباره تاریخ ایران

  ویراستاران: ماریا بروسیوس و آملی کورت
 جلد دوازدهم:  مهرهای داسکولیون (تصاویر مهرهای غرب شاهنشاهی هخامنشی)

 ویراستاران: دروس، مارگارت روت، هلن سانسیسی وردنبورخ و یوزف ویزه هوفر 

جلد سیزدهم: چشم اندازی ایرانی

 ویراستاران: ووتر هنکلمن و آملی کورت

جلد چهاردهم: خدایان دیگری که هستند

(مطالعاتی در فرهنگ پذیری ایلامی - ایرانی بر پایه متون بارویی تخت جمشید)

ویراستاران: ووتر هنکلمن

 

چهلمین روز درگذشت دکتر ابوطالب میرعابدینی 26 / 6 / 1395

علی اکبرپور

 


چهلمین روز رجعتت به آسمان حقیقت خجسته، ای مرد بی پایان، خورشید مهربانی.  پرواز اندیشه ات پر مهر، مهر فزای استاد مهرچهر مهربان

روانت جاویدان و راهت ادامه دار
.
.
.
دل ایمان ز تو شادان، زهی استاد استادان
تو خود اسلام اسلامی، تو خود ایمان ایمانی
بصیرت را بصیرت تو، حقیقت را حقیقت تو
تو نور نور اسراری تو روح روح را جانی
همی جویم به دو عالم، مثالی تا تو را گویم
نمی یابم که استادا، نمی گویی که را مانی
زهی خورشید بی پایان که ذراتت سخن گویان
تو نور ذات اللهی تو اللهی نمی دانم
در آبم و در خاکم در آتش و در بادم
این چار بگرد من، اما نه از این چارم
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی
از نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی دارم
زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم

 

از طرف کوچک شاگرد ناچیزت (علی اکبرپور)

شعر از دیوان شمس تبریزی

 

شرح زندگانی پربار ادبی و علمی دکتر ابوطالب میرعابدینی استاد برجسته ادبیات و روانشناسی

شرح زندگانی پربار ادبی و علمی دکتر ابوطالب میرعابدینی استاد برجسته ادبیات و روانشناسی در گفتگو با ایشان
 
علی اکبرپور
«در بحر مواج شعر و ادب فارسی، هنوز قصه‌های ناشناخته‌ای هستند كه غواصانی عاشق می‌خواهد تا دل به دریا بزنند، این مروارید‌های یتیم را درآورند و بر گردن عروس هنر جهان بیاویزند كه آینه تمام‌نمای زندگی مردمی هستند كه سالها بر صحیفه روزگار نوشته‌اند. نوشته‌اند و مانده‌اند.»
(دكتر ابوطالب میرعابدینی، مجله ادبیات داستانی، شماره 33، تیر 1374)

تصویر دکتر ابوطالب میرعابدینی

استاد دکتر ابوطالب میرعابدینی، كوله‌باری از تجربه را بر دوش می‌كشد. عمری را صرف خدمت به مردم كرده و امروز كه در آستانه هشتاد و سه سالگی است، هنوز هم به پژوهش و تحقیق مشغول است. عنفوان جوانی‌اش را به مبارزه با رژیم پهلوی گذرانده و سیر مهمترین حوادث تاریخی ایران از شهریور 1320 تا مرداد 1332 را از نظر گذرانده است و همه آنها را درست و دقیق به خاطر می‌آورد. او به مدت هجده سال در مشهد و اداره فرهنگ نیشابور، مدرسه ساختن و باسواد كردن فرزندان ایران را در دستوركار خود قرار داد. آنگاه به دانشگاه رفت و از طریق ادبیات، به تربیت نسل جوان پرداخت. شاگردی بزرگانی چون ملك‌الشعرای بهار، علامه دهخدا و بدیع‌الزمان فروزانفر و معلمی استادانی چون علی شریعتی، پرویز رجبی و علی رواقی چیز كمی نیست. علاوه بر آنكه با بسیاری از نام‌آوران ایران از جلال آل‌احمد و غلامحسین یوسفی گرفته تا مهندس بازرگان دم‌خور بوده است. اما او اهل خودنمایی نبوده و نیست. چه در دوران مبارزه، چه در دوران خدمت‌رسانی و چه در دوران تدریس. اگرچه فعالیتهای او بی‌سر و صدا صورت می‌گرفت، اما محكم و مؤثر بود و در هر جایی وارد می‌شد، منشأ آثار فراوان می‌شد. آنچه در ذیل می‌آید، گفتگویی با اوست كه در دو روز گرم تابستانی صورت پذیرفت.

***

با اینكه بسیاری از اهالی ادبیات شما را می‌شناسند، اما چون برخی مخاطبان ما با شما آشنایی ندارند، از زندگی‌تان برایمان بگویید و اینكه در چه محیطی پرورش یافتید.

من در سال 1308 در شمیران (تجریش) به دنیا آمدم. زندگی ساده‌ای داشتیم. پدرم كشاورز بود. در ابتدا با پای پیاده به مكتبی در نزدیكی امامزاده قاسم می‌رفتم و سپس به دبستان نیكی‌علا كه حسین علا احداث كرده بود، رفتم. كلاس هم مانند مكتب‌خانه بود و از شش كلاس شش‌نفره تشكیل شده بود. تا كلاس پنجم را در آنجا گذراندم و بعد به مدرسه شاهپور تجریش رفتم. در آن زمان تا كلاس یازدهم عمومی بود و سپس در كلاس دوازده، منشعب می‌شدیم كه من چون شعر و ادبیات را دوست داشتم، از بین سه‌ رشته طبیعی، ادبی و ریاضی، ادبی را انتخاب نمودم؛ خودم هم شعر می‌گفتم.

 

آیا فضای خانوادگی به گونه‌ای بود كه با ادبیات مأنوس شوید و در جهت‌گیری آینده شما مؤثر باشد، مانند جلسات شبانه شعرخوانی و...

هرچند كه اطلاعات مختصر و ابتدایی داشتند و تا كلاس نهم سواد داشتند، اما در آن سطح كه اشاره كردید، خیر. علاقه‌ام چندان ریشه در خانواده نداشت، بلكه بیشتر به خاطر ذهن جستجوگر خودم بود.

 

مسیر ‌از خانه تا مدرسه را چگونه طی می‌كردید؟

با اتوبوس از تجریش به تهران می‌آمدم كه گاهی تا دو ساعت به طول می‌انجامید. اتفاقاً در همین محلی كه امروز به سیدخندان شهرت دارد، پیرمردی بود كه به ماشینهایی كه جوش می‌آوردند، سطل آب می‌داد كه ما بعدها فهمیدیم ایشان همان «سیدخندان» است. این منطقه «چاله‌هرز» نام داشت كه آب در آن جمع می‌شد و حتی در ایام تابستان بچه‌ها در آنجا شنا می‌كردند. آخر تهران دروازه شمیران بود كه ما هم با یك قران خود را به آنجا می‌رساندیم.

 

 

دروازه‌های قدیم همچنان پابرجا بود؟

دروازه‌ها پابرجا نبود، اما پایه‌هایشان همچنان وجود داشت.

 

‌از تحصیل در دارالفنون بگویید.

در مدرسه دارالفنون دكتر لطف‌الله مفخم مدیر بود. او موسیقی می‌دانست و به واسطه شاگردی ابوالحسن‌خان صبا، ویلن را خوب می‌نواخت. من مهمترین تأثیر را از ایشان گرفتم، به گونه‌ای كه حتی به طرف نواختن سه‌تار گرایش پیدا كردم و نت‌نویسی كردم. او دریا‌شناس قهاری هم بود. بعد به دبیرستان علمیه رفتم و سپس در كنكور شركت كردم و برای تحصیل در رشته ادبیات به دانشسرای عالی رفتم.

 

‌شما دوازده‌ساله بودید كه شهریور 1320 اتفاق می‌افتد. از دوران اشغال ایران به دست متفقین چه در ذهن دارید؟

این دوران از بدترین روزهای زندگی من بود. قحطی نان بود. اگر هم نانی پیدا می‌شد، نانهای سیلو بود كه همه‌شان سیاه و بد بود. برای غذا تنها به سیب‌زمینی اكتفا می‌كردیم. از آن سو لهستانی‌ها را هم خوب به خاطر دارم كه می‌گفتند حامل بیماریهایی هستند كه در آن زمان به مردم منتقل می‌كردند. یك ‌بار هم رضاشاه را از نزدیك دیدم كه سوار بر اتومبیل سیاه‌رنگش در حال عبور از خیابان بود.

 

‌رابطه‌تان با تحولات دینی روزگار چگونه بود؟

مدتی بود كه با دوستانی آشنا شده بودیم كه افكار تازه‌ای داشتند كه مهمترینش سؤالاتی بود كه برای ما ایجاد شده بود. جمع ما پنج‌نفره بود كه از آن میان، من و آقای سرتیپ داوودی و آقای همره مانده‌ایم. در آن دوره به لحاظ سیاسی اعتقادی درگیریهای فراوانی وجود داشت. ما به نیروی سوم (به رهبری خلیل ملكی) پیوستیم كه جلال آل‌احمد هم گاهی آنجا می‌آمد. نیروی سوم تشكیلات مهمی بود كه به چپ تمایل داشت. در همین ایام بود كه انشعاب بین ملكی و مظفر بقایی‌كرمانی، مسیر را عوض كرد و من هم از آنجا دچار تردید شدم؛ چرا كه در سازمان معلمان به دنبال كار صنفی و سیاسی بودیم.

 

در دانشسرا هم به دنبال جریانات سیاسی بودید؟

بله، در آنجا با توده‌ای‌ها درگیری داشتیم. به‌خصوص در 30 تیر 1331 كه استادان را حبس كردند، با توده‌ای‌ها دعوای مفصلی كردیم كه البته قدرت آنها خیلی بیشتر از ما بود. علاوه بر آن پلیس هم به كمكشان آمده بود. از آنجا بود كه ما هم تحولاتی پیدا كردیم. اگرچه در آن دوره در دانشسرای عالی چهار دانشجو بیشتر نبودیم، اما دوران خیلی خوبی بود. افزون بر درس كه اصولا شبها خبری از آن نبود، به امور سیاسی می‌رسیدیم و به عنوان مثال بعضی اشعارمان را در روزنامه شاهد كه متعلق به نیروی سوم بود منتشر می‌كردیم.

 

‌پس از پایان دوره تحصیل در دانشسرا چه كردید؟

تدریس را شروع كردم. من شاگرد اول شده بودم و هر كه شاگرد اول می‌شد، حق داشت كه مكان تدریسش را خود انتخاب كند. عده‌ای از دوستان پیشنهاد كردند كه به آبادان بروم؛ چراكه فعالیت توده‌ای‌ها در آنجا فوق‌العاده افزایش یافته بود و از من خواستند كه چون خوب حرف می‌زدم، به آنجا بروم؛ اما پدرم مخالفت كرد و مادرم هم گفت كه من دوست دارم تو به مشهد بروی. من هم اطاعت كردم و راهی مشهد شدم.

 

‌دوره دكتری را در مشهد گذراندید؟

در تهران وارد دوره دكتری شدم و در این دوران با مرحوم غلامحسین یوسفی بودم.

 

‌در آنجا هم به فعالیتهای سیاسی می‌پرداختید؟

بله، در آنجا و در سال 1330 بود كه با حضور مهندس بازرگان، آقای طاهرزاده و آقای گنابادی هسته اصلی جبهه ملی را ریختیم؛ اما یك سال بعد مسیر زندگی‌ام عوض شد؛ چرا كه دكتر فیاض ـ رئیس دانشگاه مشهد ـ به من گفت یك نسخه خطی از ترجمه تفسیر طبری از مقبره شیخ صفی‌الدین اردبیلی یافت شده است و حالا در كتابخانه آستان قدس نگهداری می‌شود. آن را گرفتم، تصحیح كردم و به چاپ رساندم. سپس داستان سلیمان و بلقیس را به كمك دكتر محمد معین انتخاب، تصحیح و در مشهد چاپ كردم. شعر هم می‌گفتم و دیوانی به نام وفا انتشار دادم و چون با موسیقی آشنا بودم، در نشریه آفتاب شرق هم می‌نوشتم كه مدیرش، رئیس رادیو هم بود و از من خواست كه برنامه فارسی شیرین را بگردانم كه اتفاقاً سه سال از چهار سال اجرای برنامه، پرشنونده‌ترین برنامه رادیو بود. در آنجا شعر نو را هم بیشتر معرفی كردم و از كسانی چون فریدون توللی دعوت می‌كردم؛ اما خیلی‌ها از من بدشان آمد، چون شعر نو می‌گفتم. البته در این برنامه هم شعر نو گفته می‌شد، هم شعر سنتی. موسیقی هم داشتیم و پایه برنامه گلهای رنگارنگ در همین جا گذاشته شد.

  

پس شما در تهران به تحصیل و اجرای برنامه می‌پرداختید و در مشهد به تدریس.

بله، اما بسیار اذیت می‌شدم. شب از مشهد سوار اتوبوس خاور می‌شدم و صبح مقابل شمس‌العماره پیاده می‌شدم. خود را به سرعت به كلاس مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر می‌رساندم. روزی به او گفتم: «حضرت استاد، من برای حضور منظم در جلسات كلاس مشكل دارم. لطفا كمكم كنید.» او هم مغرورانه پاسخ داد كه: «من اصلا شما را سر كلاس ندیده‌ام!» اگر هم اعتراض می‌كردی، می‌گفت دیگر اصلا سر كلاس نیا. خیلی قُد و بداخلاق بود و در ذهن من خاطره خوبی از ایشان ثبت نشده است. پس از كلاس به دیدار خانواده می‌رفتم تا شب دوباره راهی مشهد شوم. در آنجا در دبیرستانها درس می‌دادم. یكی از نكات جالب، حضور دكتر محمدرضا شفیعی‌كدكنی و دكترعلی رواقی در دبیرستان شاهرضا به عنوان شاگرد بود. امیرپرویز پویان هم زمانی در مشهد محصل من بود. در این دوره با خانم مهیندخت صدیقیان كه دخترخاله ملك‌الشعرای بهار بود، ازدواج كردم.

 

‌به نظر می‌رسد یكی از مهمترین دوران زندگانی شما ریاست اداره فرهنگ نیشابور باشد.

پس از آنكه به ریاست اداره فرهنگ نیشابور منصوب شدم، دیدم كه این جامعه نیاز به خدمت فرهنگی دارد. بعضی از كلاسهای درس روی زمین برگزار می‌شد. فقر به اندازه‌ای بود كه خیلی از بچه‌ها برای ناهار جز نان خالی نداشتند. این مسائل را كه دیدم، باسواد كردن بچه‌ها را در دستوركار قرار دادم و شروع به ساختن مدرسه كردم. برای این كار هم از ثروتمندان پول می‌گرفتم. بر این اساس در طول هشت سال، 120 باب مدرسه ساختیم كه زمین بسیاری از آنها وقفی بود. این كارها بعد از اصلاحات ارضی و تشكیل سپاه دانش بود.

بعد از اینها روزی به «مركز پیكار با بیسوادی» نامه‌ نوشتم و از پولهایی كه گرفته بودم و خدماتی كه كرده بودم، گزارشی دادم. با اینكه برایم ‌هزار تومان جایزه تعیین كردند، رئیس كل فرهنگ پاسخی محرمانه داد مبنی بر اینكه: «ما از شما تشكر می‌كنیم؛ اما دیگر به این فعالیتها نپردازید!» وقتی به تهران برگشتم، نزد آقای دكتر پرویز ناتل‌خانلری رفتم كه آن زمان وزیر فرهنگ بود و از این موضوع ابراز ناراحتی كردم. جواب داد كه وقتی نامه تو را خواندم، اشرف پهلوی كه ریاست عالیه پیكار با بیسوادی را بر عهده داشت، یقه‌ام را گرفت كه: «اگر همه مردم را با این سرعت باسواد كنی، آیا بعداً می‌توانی كنترلشان كنی؟» این را كه گفت، بیشتر خشمگین شدم؛ اما هیچ نگفتم و رفتم.

مشكل دیگری كه در این ایام با آن روبرو شدم، این بود كه می‌دیدم وقتی اول ماه می‌شود، هیچ كدام از فرهنگیان برای گرفتن حقوقشان مراجعه نمی‌كنند و عده‌ای غریبه با یك رسید در دست می‌آیند كه بر پایه آن، باید مبلغ را به آنان می‌دادم. وقتی سبب را جویا شدم، گفتند كه: «اینها به دلیل بدهیهایی كه دارند، حقوقشان را پیش‌فروش می‌كنند!» من هم كه این را ظلم در حق مردم می‌دانستم، اعلام كردم: «از این پس هر كس باید خودش برای دریافت حقوق بیاید و رسید مورد قبول نیست.» با كمك اداره فرهنگ مشهد به تأسیس فروشگاه فرهنگ در نیشابور مبادرت ورزیدم. به این ترتیب دیگر آنان مجبور نبودند كه برای تأمین مایحتاج‌شان به چنین كارهایی دست بزنند و عملا شخصیت پیدا كردند. خدمت دیگری كه در این زمان انجام دادم، مبارزه با مصرف مخدر در دبیرستانها بود كه آن زمان در حال شیوع بود.

 

‌حضورتان در اداره فرهنگ نیشابور چند سال به طول انجامید؟

18 سال، كه آن هم به تقاضای خودم برای بازنشستگی بود. امروز خوشحالم كه هرگاه به آنجا می‌روم، مورد تفقد و احترام مردم خوب آنجا واقع می‌شوم.

 

‌پس از دریافت دكتری در كجا مشغول به كار شدید؟

در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) به تدریس مشغول شدم. ضمناً در رشته روان‌شناسی هم از دانشسرای عالی فارغ‌التحصیل شدم و به این ترتیب زندگی علمی‌ام مسیر دیگری به خود گرفت. ترجمه تفسیر طبری را كه قبلا به آن اشاره شد، برای دانشگاه فردوسی مشهد منتشر كردم. مجموعه‌ای از آثار نثر را هم به نام «تراوش قلم» به بوته نشر سپردم. در دانشكده دماوند هم به عنوان استاد تاریخ ادبیات شروع به فعالیت كردم. از اقبال خوشی كه داشتم، در آنجا با مرحوم دكتر عنایت‌الله رضا كه تاریخ درس می‌داد، همكار بودم. این ارتباط تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. پس از انقلاب، مرحوم علامه طباطبایی از ایشان خواست تا كتابی در باره میزان تطابق قوانین اقتصادی اسلام و سوسیالیسم بنویسد. در سال 1361 و پس از تشكیل دانشگاه آزاد، آقای دكتر محقق از من خواست كه برنامه‌های ادبیات دانشگاه آزاد را بنویسم. از آن تاریخ همكاری من با آنها آغاز شد كه تا همین چند هفته پیش ادامه داشت.

 

 

‌شما دو سال را در چین گذراندید. این سفر با چه هدفی صورت پذیرفت؟

همیشه در ذهنم بود كه به چین بروم و دلایل پیشرفتشان را از نزدیك ببینم. تا اینكه در فاصله 1367 تا 1369 به چین رفتم. البته همسرم هم مأموریت یافت تا «فرهنگ چینی به فارسی» را تدوین كند و زبان فارسی را در آنجا گسترش دهد. حاصل این سفر، دو كتاب «درهای باز چین» و «چین و جهان سوم» است.

 

چگونه با دكتر شریعتی آشنا شدید؟

استاد محمدتقی شریعتی در مشهد، كوچه تلفنخانه جلسات تفسیر قرآن داشت. ایشان عمامه‌اش را برداشته بود و گاهی كه به ایشان می‌گفتند دوباره عمامه‌ات را بگذار، پاسخ می‌داد: «این جوانان كراواتی مرا این‌گونه دوست دارند. نمی‌خواهم مرا از دست بدهند.» به این ترتیب بود كه من با پسرش علی شریعتی آشنا شدم و دوستی محكمی با هم پیدا كردیم.

علی برای ورود به دانشكده ادبیات، در كلاسهای شبانه مستوفی شركت می‌كرد و در آنجا شاگرد من بود. از آنجا كه به لحاظ اعتقادی نیز با یكدیگر هم‌عقیده بودیم، این پیوند محكم‌تر شد. اتفاقاً آشنایی با مرحوم فخرالدین حجازی هم در همین جلسات رقم خورد. روزی هم علی به منزل ما آمد و گفت كه می‌خواهد ازدواج كند؛ سپس از همسرم خواست كه برایش به خواستگاری برود. ما هم كه از قدیم با خانواده شریعت‌رضوی آشنایی داشتیم و من پدرشان را می‌شناختم، به خواستگاری ایشان رفتیم و این وصلت مبارك سرگرفت. خانم شریعت‌رضوی بانوی نجیب و معتقدی بود كه با علی تناسب بسیار داشت.

 

‌اخیراً یکی از مقامات بلندپایه رژیم پهلوی در گفتگویی مرحوم دكتر را دارای ارتباطاتی با ساواك دانسته است!

دكتر شریعتی روشنگری‌هایی كرد كه قابل چشم‌پوشی نیست؛ ساواك هم بسیار مرموزانه و زیركانه عمل می‌كرد؛ اما من قاطعانه می‌گویم كه او ارتباطی با ساواك نداشت.

 

شما با محمد نخشب و حزب خداپرستان سوسیالیست هم ارتباطاتی داشتید.

بله، در حدود سالهای 1324 تا 1326 زمانی به مرحوم نخشب نزدیك شدیم كه سؤالاتمان پیرامون اسلام و سوسیالیسم افزایش یافته بود كه بیشتر هم زیربنایی بود و نیاز داشتیم برای آنها پاسخ مناسبی بیابیم. بر این اساس اقدام به برپایی جلساتی خصوصی با حضور آیت‌الله ملكی، آقای مهندس خلیلی و چند نفر دیگر از دوستان در تجریش كردیم كه عموماً با محوریت نهج‌البلاغه برگزار می‌شد. از آنجا كه در آن زمان هم عطش برخورد عقاید و تضارب آرا وجود داشت، به دنبال راهی بودیم كه ببینیم كدام‌یك بهتر و برتر است.

 

چرا نخشب آن‌طور كه باید شناخته نشد؟

زیرا در یك جریان تاریخی باید ضرورتی وجود داشته باشد. با اینكه نخشب رهبر جنبش بود، اما برخی از بچه‌ها خیلی بیشتر از او می‌دانستند؛ ولی به دلایلی خود را كنار كشیدند.

 

‌شما با دهخدا و بهار كه هر دو از آزادیخواهان بودند، مراوده داشتید. در این باره برایمان بگویید.

در دوره دانشسرای عالی افتخار شاگردی علامه دهخدا را داشتم. شیوه مبارزه ایشان در دوره مشروطه هم آن‌گونه كه خود تعریف كرد، جالب توجه است. ظاهراً پس از آنكه به استانبول عزیمت می‌كند، شروع به نوشتن شبنامه‌هایی می‌كند؛ اما از آنجا كه در آن زمان تنها 20‌درصد مردم سواد داشتند، باید متن آنها را به گونه‌ای می‌نوشت كه قابل فهم برای همه باشد. بعد هم كه شبنامه‌ها را در پالان خران می‌گذاشتند، به تهران می‌رساندند تا در سرچشمه تهران پخش شود. ما در كلاسهای دانشسرای عالی كه در بهارستان بود، با او بحث هم می‌كردیم؛ چراكه در آن دوره چپها بسیار قوی بودند و بسیاری از وزرا و حتی پلیس‌ها هم گرایشهایی به چپ داشتند. هرچند كه به جز این دو، حزب سونكا یا سیاه‌پوشان هم وجود داشت كه نازی و خیلی خشن بودند و عموماً از طرف دربار تقویت می‌شدند. خاطره‌ای از این دوران بگویم: شبی كه قرار بود قوام‌السلطنه برای مذاكره نزد شاه برود، 10ـ 15 گروه سه‌نفره تشكیل دادیم و قرار شد ماشین قوام را كه می‌خواهد وارد خیابان سعدآباد شود، با آجر بزنیم. او در همان شب استعفا كرد.

 

ایرج افشار - دکتر ابوطالب میرعابدینی

 

‌پایه تشكیل سازمان معلمین ایران هم در همین زمان گذاشته شد؟

بله، سازمان معلمین انشعابی از حزب توده بود كه جلال آل‌احمد و عده‌ای از دوستان بر پا كردند. جلال محصور در نیروی سوم ـ به رهبری خلیل ملكی ـ بود. از زمانی هم كه بقایی از او منشعب شد و حزب زحمتكشان را پایه گذاشت، این انشعاب پررنگ‌تر شد. من و جلال به نوعی پایه سازمان معلمین را گذاشتیم و آن را بسیار هم فعال كردیم. در همین ایام اعتصابی راه انداختیم كه درخشش ـ وزیر وقت فرهنگ ـ مجبور به صدور دستور افزایش حقوق معلمان شد.

 

‌اخیراً بحثی درگرفته كه شعر بهار متعلق به زمان خودش بوده و دیگر امروز خواننده‌ای در بین نسل جوان ندارد.

این را نمی‌پذیرم و اتفاقاً من كه در دانشگاه حضور داشتم، می‌دانم چه علاقه‌ای در میان جوانان به اشعار او وجود دارد. این علاقه و تأثیر شعر او چیزی نیست كه كتمان‌شدنی باشد.

 

حتماً می‌دانید كه برخی بر سره‌گویی تأكید می‌كنند و برخی می‌كوشند با لغات و اصطلاحات فارسی كهن سخن بگویند. این گرایش را چگونه می‌بینید؟

اصلا لغت «سَره» یعنی چه؟ مگر می‌توانیم آن‌طور كه می‌گویند، سره سخن بگوییم؟ مواردی چون اوضاع خانوادگی، فرهنگ، محیط جغرافیایی و حتی مذهبی در نوع صحبت كردن ما مؤثر است و هر كدام از اینها دارای ویژگیهای زبانی خاصی است. پس نمی‌توان در زبان، سره یعنی پیراسته بود. برای مثال شما از یك شهرستان و در مقام یك دانشجو راهی تهران می‌شوید. در اینجا طرز سخن گفتن‌تان در كلاس درس، در خوابگاه، در محیط شهری مبدأ و مقصد با یكدیگر متفاوت است.

از سوی دیگر هر كدام از طبقات اجتماعی جامعه، زبان و اصطلاحات خاص خودشان را دارند و به این سان نمی‌توان پاكی زبان را نگه داشت. به عقیده من وجود یك فرهنگستان قوی می‌تواند در درست صحبت كردن و درست نوشتن مؤثر باشد؛ از آن رو كه بتواند اصطلاحاتی را رواج دهد كه مورد قبول عموم مردم قرار گیرد.

 

‌فرهنگستان اكنون هم چنین كاری می‌كند؛ اما چرا مقبول عموم مردم قرار نمی‌گیرد؟

دو علت می‌تواند داشته باشد: یكی اینكه دیر به فكر ایجاد واژه می‌افتند؛ یعنی وقتی مثلا سالها از رواج واژه كامپیوتر گذشته بود، تازه به این فكر افتادیم كه واژه رایانه را به عنوان جایگزین اعلام كنیم. ممكن هم است كه آنقدر واژه معرفی‌شده نامتعارف باشد كه دیگر كسی رغبتی به استفاده از آن را نداشته باشد.

 

آیا شما اساساً با ساخت واژه جایگزین موافق هستید؟

قطعاً موافقم، چراكه باید ارتباط زبانی حفظ شود و یكی از راهها همین است؛ اما این كار تنها با وجود فرهنگستانی قوی میسر خواهد شد. هنگامی كه شما با ملتهای دیگر آشنا می‌شوید، دیگر نمی‌توانید جلو ورود لغات مربوط به آنها را بگیرید و این اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. علت این موضوع هم گسترش فرهنگها و ناآشنا بودن مردم با آن فرهنگ جدید است. وقتی جوامع به سوی صنعتی شدن پیش رفتند و اجناس تولیدی‌شان را صادر كردند، سبب شد واژگان جدیدی وارد زبان مردم دیگر مناطق شود و راه گریزی هم از آن نبوده و نیست. بر این اساس اینها را نمی‌توان عوض كرد.

هرچند این را هم نباید فراموش كرد كه مردم به لحاظ فرهنگی به منطق فرهنگی خود وابسته‌اند و هنوز هم به دلیل عصبیت‌های فرهنگی كه دارند، به اصطلاحات خود پایبند هستند. این قضیه بیشتر در شهرهای كوچك و روستاها كه صمیمیت بیشتری وجود دارد صادق است. اما در شهرهای بزرگ و صنعتی، واژگان به سمت سخت و خشن شدن پیش می‌روند.

 

علاوه بر فرهنگستان قوی، آیا تغییر فرهنگ راه ‌حل مناسب‌تری نیست؟

در هر صورت باید اصرار شما بر آسان‌خوانی باشد، نه سره‌نویسی؛ مثلا نویسندگان می‌توانند لغات مردمی را وارد متون كنند. وجود تبلیغات و نشریات هم غیرقابل اجتناب است. در اشعار سعدی و حافظ هم، گاه ابیات غیرقابل فهم دیده می‌شود. اما فردوسی چنین نیست؛ چرا كه شعر را برای همه مردم گفته است. دهخدا در دفاع از كتاب «چرند و پرند»ش می‌گفت كه باید برای مردم با زبان خودشان سخن گفت. در نتیجه باید در همین حین كه به زبان مردم سخن می‌گویید، بكوشید كه سطح فرهنگشان را هم بالا ببرید.

 

‌اما آیا به زبان مردم سخن گفتن منجر به تنزل ادبی نمی‌شود؟ برخی می‌گویند شاعر یا نویسنده، خود را باید به سطح فهم مردم نزدیك كند و عده‌ای هم می‌گویند مردم باید خود را بالا بكشند تا متوجه اشعار و نوشته‌ها شوند.

هیچ كدام. شاعر باید فرزند زمانه خود باشد و افق زمانه‌اش را ببیند. زبان معیار، مدام در حال تغییر است؛ اما زبان رایج در بین مردم این‌گونه نیست. در نتیجه باید به گونه‌ای شعر سرود و سخن گفت كه مردم بالا كشیده شوند.

 

مستحضرید كه آمار مطالعه در جامعه بسیار كم است. علت این موضوع را چه می‌دانید و برای بهبود این روند چه راهی پیشنهاد می‌كنید؟

به نظر من تا وقتی وسایل ارتباط جمعی متعددی وجود دارد و مردم را سرگرم می‌كند، نمی‌توان امیدی به بهبود این روند داشت. الان رسانه‌هایی هستند كه جای خود را در میان مردم باز كرده‌اند و در برخی موارد هم كاركرد كتاب را بر عهده گرفته‌اند. گرچه چیزی جای كتاب را نمی‌گیرد، اما وقتی شما در زمانه‌ای زندگی می‌كنید كه همه چیز ساندویچی شده است، دید محدودی پیدا می‌كنید. وقتی فقط شب امتحان درس را می‌خوانید تا نمره‌ای بگیرید، روند مطالعه‌تان هم بهتر از این نمی‌شود. این اشكال به تربیت نادرست اجتماعی برمی‌گردد، باید كه جامعه بیدار شود.

 

‌شما چه راهی پیشنهاد می‌كنید؟

اگر بخواهم مشخصاً راه‌حلهایی را برای این قضیه بیان كنم، به سه عامل اشاره می‌كنم: نخست باید شرایط اقتصادی فراهم باشد، دوم محتوای كتابها به روز باشد و سوم هم آنكه مسئولیت این عرصه به افراد صاحب‌نظر سپرده شود.

 

‌افق آینده ایران و جامعه ایرانی را چگونه می‌بینید؟

من دنیا را عارفانه می‌بینم. من زندگی را با تلخی و بدبختی شروع كردم؛ اما از آنجا كه زندگی‌ام را مدیون ایران و ایرانیان بوده‌ام، همیشه در فكر اصلاح جامعه بوده‌ام. با اینكه به آینده فرزندان امروز ایران امید بسیاری دارم و آینده روشنی را برایشان متصور هستم، اما معتقدم كه برای پیروزی باید تصمیم گرفت و احساس مسئولیت كرد؛ چرا كه زندگی با زنده‌ها شكل می‌گیرد و اگر اطرافت را مرده‌ها گرفته باشند، به هیچ جایی نمی‌رسی. بنابراین باید حوصله كرد؛ زیرا گذر زمانه، فرزندان خود را می‌سازد و می‌پرورد.

علی اکبرپور - ali akbarpour

منبع: روزنامه اطلاعات، نویسندگان و مصاحبه کنندگان:  حمیدرضا محمدی و پژمان موسوی- 1393/7/6

 

درگذشت دکتر ابوطالب میرعابدینی 1395/5/18

درگذشت دکتر ابوطالب میرعابدینی 1395/5/18

علی اکبرپور

متاسفانه با خبر شدیم دکتر ابوطالب میرعابدین عزیز و نازنین امروز جهان خاکی را بدرود گفتند، روانشان شاد ، یادشان سبز و جاویدان...

دکتر ابوطالب ميرعابديني استاد ادبيات و عرفان اسلامي، كارشناس زبان و ادبيات فارسي، محقق، نويسنده و البته شعرشناس(اكثر نوشته‌هاي استاد به دليل حوزه تخصصي آن تاكنون راهگشاي محققان، پژوهشگران و اديبان بسیار بوده است که در این عکس به تعدادی از آنها اشاره شده است).

دکتر ابوطالب ميرعابديني معلم علي شريعتي، محمدرضا شفيعي‌كدكني، اميرپرويز پويان، پوران شريعت‌رضوي، پرويز رجبي و خيلي‌هاي ديگر بوده است؛ معلمي دلسوخته كه در سال‌هاي حساس و تعيين‌كننده زندگي اين بزرگان ايران معاصر، همچون راهنمايي دود چراغ‌خورده، در كنارشان بوده است ، دوستشان بوده است و محرم رازهايشان كه اگر چنين نبود علي شريعتي از او و همسرش مهيندخت صديقيان كه او هم استادي صاحب نام در حوزه ادبيات بود، نمي‌خواست كه براي او به خواستگاري بروند و درترسيم آينده‌اش، يار و مدد رسان او باشند.
او همیشه از جريان تاريخ دفاع مي‌كرد و بر اين باور بود كه تاريخ فرزندان خود را پرورش مي‌دهد و از اين رو نبايد به هيچ روي نگران بود: 《آينده روشن است زيرا بايد كه اين‌گونه باشد و جريان هستي اين را نويد داده است》
براي او اما چه در اين روزگار و چه در آن روزگار تنها و تنها يك چيز مهم بوده و همين عامل هم در تنظيم مناسبات او با اطرافيانش نقشي مهم را ايفا كرده است: «انسانيت.» او به واقع يك انسان واقعي بود. انسانيتي كه حلقه گمشده اين روزهاي جهان است و توسل به آن مي‌تواند انسان را از بسياري از تنگناهايي كه گرفتارش هست، برهاند... انسانيتي از جنس دغدغه، از جنس آگاهي...

در نزديكي‌هاي سيدخندان، همانجا كه سال‌ها قبل، سيدي خندان با دبه‌هايي پر از آب در انتظار اتومبيل‌هايي بود كه از پيچ شمرون راه مي‌افتادند و در ميانه راه كه به محل سيدخندان كنوني مي‌رسيدند و جوش مي‌آوردند و آن سيدخندان با دبه‌هاي آبش به كمك آنها مي‌شتافت و ماشين‌ها را تا رسيدن به ايستگاه پاياني يعني تجريش مدد مي‌رساند خانه دارد؛ 50 سال است كه خانه‌اش همانجاست. اوايل كه به اين محل آمده بود، در اطراف و اكناف خانه‌اش بيشتر دشت بود و بيابان و امروز با گذشت 50 سال از آن تاريخ، اين محله در مركزي‌ترين بخش پايتخت قرارگرفته است و... . اين خانه حرف‌هاي بسياري براي گفتن دارد؛ همان‌گونه كه صاحبخانه آن. اين خانه عبور و مرور و حضور چهره‌هاي بزرگي را به خود ديده است؛ همان‌گونه كه صاحبخانه‌ آن و اين خانه جاي‌جايش خاطره است همان‌گونه كه صاحبخانه آن... 
استاد دكتر سيد ابوطالب ميرعابديني صاحب اين خاطرات و صاحب اين خانه است؛ مردي با 83 سال سن، با كوله‌باري از تجربه، شاد و بذله‌گو و البته يك مخزن پر از خاطره. در شرح او مي‌توان ميرعابديني را استاد ادبيات و عرفان اسلامي، كارشناس زبان و ادبيات فارسي، محقق، نويسنده و البته شعرشناس دانست (اكثر نوشته‌هاي استاد به دليل حوزه تخصصي آن تاكنون راهگشاي محققان، پژوهشگران و اديبان بوده است). اما با اين وجود به دليل پراكندگي آثار و نوشته‌هاي استاد از يك طرف و تحقيق و پژوهش روي موضوعات و حوزه‌هاي بسيار تخصصي از طرف ديگر، او آنچنان كه بايد در ميان مردم شناخته‌شده نيست و شهرتش بيشتر درميان اديبان و استادان زبان و ادبيات فارسي است كه زبانزد است. 
جذاب‌ترين وجه شخصيت ابوطالب ميرعابديني اما نه در تمامي اينها بلكه دقيقا در خاطراتي است كه در سينه نهفته دارد: خاطراتي كه از سال‌هاي تدريس و معلمي در مشهد و نيشابور در سال‌هاي دهه 30 تا خاطرات تدريس و استادي در تهران در دهه 50 در سينه دارد. ابوطالب ميرعابديني معلم علي شريعتي، محمدرضا شفيعي‌كدكني، اميرپرويز پويان، پوران شريعت‌رضوي، پرويز رجبي و خيلي‌هاي ديگر بوده است؛ معلمي دلسوخته كه در سال‌هاي حساس و تعيين‌كننده زندگي اين بزرگان ايران معاصر، همچون راهنمايي دود چراغ‌خورده، در كنارشان بوده است و ياري‌رسان‌شان. دوستشان بوده است و محرم رازهايشان كه اگر چنين نبود علي شريعتي از او و همسرش مهيندخت صديقيان كه او هم استادي صاحب نام در حوزه ادبيات بود، نمي‌خواست كه براي او به خواستگاري بروند و درترسيم آينده‌اش، يار و مدد رسان او باشند. ابوطالب ميرعابديني در طول زندگي سياسي و فرهنگي خود، نه تنها يك معلم خوب كه يك دوست نمونه هم براي دوستان بي‌شمارش بوده است: از جلال آل احمد گرفته كه هر دو با هم درتاسيس و فعاليت سازمان معلمان نقشي اساسي را ايفا كردند تا محمدتقي شريعتي، غلامحسين يوسفي، عبدالحسين زرين‌كوب و بسياري از نويسندگان و شعراي معاصر. شخصيتي با چنين شبكه گسترده‌اي از دوستان و شاگردان صاحب نام، به راستي كه همچون الماس نايابند: نبوده‌اند اگر هم بوده‌اند ديگر امروز در بين‌مان نيستند. جنس رابطه با اين بزرگان هم از جنس نشست و برخاست‌هاي موقت و زودگذر نبوده بلكه ابوطالب ميرعابديني با همه اينها به واقع «زندگي»كرده است: آموخته و ياد داده است، معلم بوده و شاگردي كرده است و... 
83ساله است؛ هر گوشه خانه‌اش را كتابي، جزوه‌اي، دست‌نوشته‌اي و يا بريده روزنامه‌اي در بر گرفته است. خانه‌اش هم اگر خسته باشد (كه با وجود عمر بالاي 50 سال، هست) او خسته نيست؛ هنوز مي‌نويسد و تحقيق مي‌كند، پژوهش مي‌كند و نتايج يافته‌هايش را در قالب كتاب يا مقاله در اختيار عموم قرار مي‌دهد. ذهن منسجمي دارد و برخلاف بسياري از هم نسل‌هايش، مي‌داند كه تاكنون از زندگي چه مي‌خواسته و مهم‌تر از آن مي‌داند كه در ادامه هم از زندگي چه مي‌خواهد. در هيچ ايسمي محدود نشده است، همواره به دنبال راه سوم بوده و هيچ گاه در جريانات دوقطبي مجبور به انتخاب اين يا آن نشده است. درنهايت هم اينكه بسيار به آينده اميدوار است. قاطعانه از جريان تاريخ دفاع مي‌كند و بر اين باور است كه تاريخ فرزندان خود را پرورش مي‌دهد و از اين رو نبايد به هيچ روي نگران بود: آينده روشن است زيرا بايد كه اين‌گونه باشد و جريان هستي اين را نويد داده است. 
ابوطالب ميرعابديني يك صندوقچه پر از اطلاعات و خاطرات ناب و بكر از روزگاري است كه «سپري» شده است؛ روزگاري كه آبستن تحولاتي بزرگ بود و همان تحولات هم بود كه «آينده»اي را ساخت كه ما امروز درست در بطن آن قرار داريم. براي او اما چه در اين روزگار و چه در آن روزگار تنها و تنها يك چيز مهم بوده و همين عامل هم در تنظيم مناسبات او با اطرافيانش نقشي مهم را ايفا كرده است: «انسانيت.» او به واقع يك انسان واقعي است و حداقل انتظار از او براي تنظيم روابطش هم مي‌تواند همين فاكتور انسانيت باشد: انسانيتي كه حلقه گمشده اين روزهاي جهان است و توسل به آن مي‌تواند انسان را از بسياري از تنگناهايي كه گرفتارش هست، برهاند... انسانيتي از جنس دغدغه، از جنس آگاهي... 

گردآوری: علی اکبرپور - ali akbarpour

این مصاحبه توسط پژمان موسوی در مهرماه 1390 در روزنامه شرق به چاپ رسید.

 

چالش سیاه و سفید من دکتر ابوطالب میرعابدینی

چالش سیاه و سفید من، دکتر ابوطالب میرعابدینی
علی اکبرپور
چالش سیاه و سفید من عکس استاد عزیزیست که تمام زندگیش و وقف آدمای سیاه و سفید اطرافش کرد تا سیاهی جامعشون رو با سفیدی اندیشه بلندش از بین ببره، مردی که تمام لحظه هاش با یاد مردمش سپری شد، انسانی که اسوه ی شرافت، کرامت و بزرگ منشی بود، کسی که درب خونش به روی تمام آدما باز بود و خونش ، خونه امید همه ی آدمای سیاه و سفیدی بود که سیاهی و از روزگار گرفته بودند و سفیدی رو از او طلب می کردند که به راستی منشا نور بود.

دکتر میرعابدینی نازنین، خود سفیدیست، که ذره ای تیرگی در فروهر باطنش راهی نداشت.
انسان بزرگ که انسانیت تقلیدی از وجود توست، امیدوارم تو این شرایط سخت بی مهری و جفای این مردمان و روزگار سیاه و سفید، و از پس اهریمن صفتان دیو سیرت، با اراده ی راسخ و همیشگی، بر آیی.
امیدوارم به مانند تمام این سالها که با افتخار زندگی کردی و باعث افتخار ایران و ایرانی بودی.
به مانند تمام این سالها که دریای مهربانی و الطاف زیبایت به روی همه جاری بود.
به مانند تمام این سالها که گوشه چشمی به دنیا و دنیا زدگان جفا پیشه نداشتی.فارغ از همه ی سیاه و سفیدان ریاکار متزور فراموش کار، نمکدان شکسته شده ات را به کناری بگذاری و رخت سفرت را بی منت به تن کنی و اندیشه ی ماندگارت را تا ابد برای ما باقی گذاری.

امیدوارم بیاموزیم با چالش سیاه و سفید تو دنیای مجازی، سفیدی و سیاهی زندگی حقیقی را بیابیم. زندگی راستین فرشتگان سفید روی انسان نمایی چون تو، که هیچگاه فراموش نمیشوند.

دکتر میر عابدینی نازنین، استاد گرانقدر و گران سنگ ادبیات و روانشناسی که آثار سترگی از فرهنگ و ادبیات و شعر و ... را از خود به یادگار گذاشته است، امروز در تخت بیمارستان با نهایت تنهایی و سختی با بیماری مبارزه می کنند، استادی که بزرگان بسیاری شاگردش بودند و امروز به کلی فراموشش کردند.
به شخصه به اندازه ی تمام زندگی مدیون ایشون هستم و متاسفانه تو این شرایط هیچ کاری براشون نمیتونم انجام بدم ، فقط امیدوارم بیشتر از این بی مهری روزگار و تحمل نکنند و عذاب نکشند.
" انوشه بزی "
《تقدیم به دکتر سید ابوطالب میرعابدینی استاد بزرگوارم - 1395/4/31 - علی اکبرپور》