زندگی شمس مغربی -( بخش دوم ) دکتر ابوطالب میر عابدینی

زندگی شمس مغربی - بخش دوم

دکتر ابوطالب میر عابدینی

 

تصویر دکتر ابوطالب میرعابدینی

مغربی و كمال خجندی

از مریدان معروف سیسی كه با مغربی صحبت می‌داشت، كمال خجندی بود. مؤلف حبیب‌السیر درباره‌ كمال گوید در بازگشت از سفر مكه، در تبریز اقامت می‌كند و مورد توجه سلطان حسین‌بن سلطان اویس (784ـ 776ق) قرار می‌گیرد. سلطان باغی در ولیان‌كوه (یا وییلان‌كوه) به وی می‌بخشد و كمال در آنجا خانقاهی می‌سازد، میرزا میرانشاه نیز به شیخ خجندی ارادت می‌ورزید. روزی مولانا مغربی با محمد مشرقی، محمد عصار، محمد خیالی به صحبت شیخ‌كمال می‌روند و شیخ مشغول طبخ غذا بود. غزلی سروده بود به مطلع:

چشم اگر این است و ابرو این و ناز و شیوه این

الوداع ای زهد و تقوا، الفراق ای عقل و دین

مغربی به كمال می‌گوید: «مولانا بزرگ است؛ چرا باید شعری گفت كه جز معنی مجازی، محملی نداشته باشد؟» كمال رمز صوفیانة آن را بیان می‌كند كه چشم به لسان اشارت عین و ابرو عبارت از حاجب است كه اشاره به صفات است و مغربی از این طرز تعبیر كمال خدمت می‌كند و انصاف می‌دهد.

استنباط ریو نویسنده‌ فهرست موزه‌ بریتانیا كه می‌گوید مناسبات این دو شاعر چندان خالصانه و باصفا نبوده است، با مطلب فوق تأیید می‌گردد. هم بدان سبب كه كمال نزد میرانشاه تقرب دارد و مغربی برای دفاع میرزا ابوبكر قربان می‌شود، هرچند كه ادوارد براون این شبهه را برای دو تن اهل صفا بعید می‌داند.

 

شاگردان مغربی

مغربی در تبریز به ارشاد مشغول بود و مجلس درس داشت. احمدبن موسی‌الرشتی الاستادی در مقدمه‌ شرح جام جهان‌نما می‌گوید: «این فقیر رساله را دو نوبت نزد مصنف (مغربی) علیه‌الرحمه به قرائت خوانده‌ام و بر مشكلات آن وقوف یافته و بر حضور استاد حواشی نوشته و اجازت‌نامه به خط مبارك خود داده است.» احمد رشتی از مرید دیگری به نام كمال‌الدین یوسف، معروف به میرشكی نام می‌برد كه به تقاضای وی جام جهان‌نما را در تبریز شرح كرده است.

از مریدانی كه در سفر و حضر با مغربی ملازم بوده و با ارادتی خاص با وی زندگی می‌كرده، خواجه عبدالرحیم خلوتی است كه در 795ق در سلطانیه توبه گرفته و در سال 803 در گیلان تلقین یافته است.

از یاران دیگر مغربی در سیر و سلوك، شیخ‌بهاءالدین همدانی و شیخ سعدالدین ـ فرزند محمود زعفرانی ـ و شیخ عبدالقاهر نخجوانی و شیخ مشرف‌الدین منیری است كه در شهر سار كنار حوض منوگهر با مغربی مباحثه داشته است. شیخ عبدالله شطاری (مؤسس طریقه‌ شطاریان) در هند از جمله‌ خلفا و جانشینان مغربی است كه از دست وی خرقه پوشیده و شطاری لقب گرفته. شهرت شطاریه در قرن 8 و 9 در هند بود و بعضی سخنان او یادآور گفته‌های حلاج و بایزید است و این طریقه در سوماترا و جاوه نیز پیرو دارد. استاد زرین‌كوب می‌نویسد: تأثیر وجود مشایخ شطاریه و نقشبندیه در نشر و بسط اسلام بین هندوان و اقوام مالزی به مراتب بیش از تأثیری بود كه غازیان و مجاهدان سابق در بین مردم داشته‌اند.

مولانا محمد اقطایی، مشرقی تبریزی و مولانا عوض شاه نامی از مریدان شیخ مغربی بوده‌اند. مولانا عوض شاه نامی گوید: روزی به خدمت مغربی آمدم، گفتند: امروز با تو سیری كنم.

مؤلف تذكره‌ سفینه‌ خوشگوی، صائب را از اعقاب شمس مغربی می‌داند. میرزا محمد‌علی صائب تبریزی، (اصفهانی) كه عم او به نام شمس‌الدین تبریزی (معروف به شیرین قلم، ملقب به شمس ثانی) است، از مشاهیر اهل صفا و استادان حق بود؛ اما در دیوان صائب اشاره‌ای بر خویشاوندی وی با شمس مغربی نیست. شاید لقب عم او سخن خوشگوی را تأیید كند و شمس ثانی با شمس مغربی خویشاوندی داشته باشد.

مغربی فرزندی به نام عبدالحی داشته كه در سال 825ق در اوایل سلطنت اسكندر قرایوسف درگذشته و در كنار آرامگاه مولانا محمد مغربی مدفون است.

 

تخلص مغربی

جامی و تذكره‌نویسان دیگر برآنند كه مغربی تخلص خویش را به جهت سفر به مغرب و خرقه‌گرفتن از مریدان محیی‌الدین مغربی برگزیده است. یكی از مریدانش به نام ابومحمد نورالدین عبدالرحیم بزازی گوید: «التبریزی موطناً، المغربی مذهباً»، از سوی دیگر مغربی در مقدمه‌ دیوان پس از ذكر علل توجه به شعر گوید: «گاهی از برای تفریح كربت و دفع هموم غربت غزلی چند طرب‌افزای شادی‌بخش غم‌فرسای گفته شدی... تا آینه وحدت‌نمای هر محبی گردد، و مرشد هر مسترشدی و مرآت هر بالغی و رشیدی آید. پس ناظم این نوع شعر با ناظران صادق و صادقان ناظر همان می‌گوید كه ناظم ترجمان‌الاشواق می‌گوید كه:

كُلما اَذكُرُهُ مِن طَلَل او ربوع او معانِ كُلما»

مغربی با توجه به سخن محیی‌الدین در ترجمان‌الاشواق در تبیین عشق، موافق مشرب عرفانی مغرب از جمله ابن‌عربی اندلسی، تخلص مغربی را برای خود برگزیده است و این نكته گفتار جامی را تأیید می‌كند.

شیخ محمد لاهیجی در شرح گلشن راز به نام مفاتیح‌الاعجاز كه از شعرهای مغربی چه با ذكر و چه بی‌ذكر نام برای توجیه مطالب خویش استشهاد كرده است، درباره‌ معنی جابلقا و جابلسا چنین بیان می‌كند:

آنكه شهر جابلقا شهری است در غایت بزرگی در مشرق و جابلسا نیز شهری است به غایت بزرگ در مغرب و ارباب تأویل در این باب سخنان بسیار گفته‌اند و آنچه بر خاطر این فقیر قرار گرفته، بی‌تقلید غیری به طریق اشاره، دو چیز است: یكی آنكه جابلقا عالم مثالی است كه در جانب مشرق ارواح واقع است كه برزخ است میان غیب و شهادت و مشتمل است بر صور عالم، پس هرآینه شهری باشد در غایب بزرگی و جابلسا عالم مثال و عالم برزخ است كه ارواح بعد از مفارقت نشئه دنیویه در آنجا باشند و صور جمیع اعمال و اخلاق و افعال حسنه و سیئه كه در نشاء دنیا كسب كرده‌اند چنانچه در احادیث و آیات وارد است در آنجا باشند و این برزخ در جانب مغرب اجسام واقع است...

شهر جابلسا منشأ انسانی است كه مجلای جمیع حقایق اسماء الهیه و حقایق كونیه است و هرچه از مشرق ذات طلوع كرده و در مغرب تعین انسانی غروب نموده و در صورت او مخفی گشته است.

با مغربی مغارب اسرار گشته‌ایم

بی‌مغربی، مشارق انوار بوده‌ایم

در اینكه وجه تخلص مغربی چیست، قول مربوط به سفر وی به مغرب و همچنین قول مربوط به پیروی وی از طریقت محیی‌الدین عربی محتمل‌تر به نظر می‌رسد.

 

آثار مغربی

مؤلف روضات‌الجنان درباره‌ مغربی و آثارش گوید: «وی عالم بوده به علوم ظاهری و باطنی و مصنفات شریف و ا شعار لطیف وی حرز جان و تعویذ روان عارفان است؛ چون: اسرارالفاتحه، رساله‌ جام جهان‌نما، دررالفرید، نزهت‌الساسانیه، و غیره. دیوان اشعار آبدار آن بزرگوار كالشمس فی وسط النهار ظاهر و باهر است...» این سخنان این نكته را روشن می‌سازد كه اشعار مغربی از شهرت خاصی بهره‌ور بوده است و به جز آثاری كه وی می‌شناخته آثار دیگری را از آنِ مغربی می‌دانسته كه با آوردن «غیر هم» از ذكر نام آنها گذشته است. از جمله:

كلیات دیوان كه مشتمل است بر اشعار عربی 223 بیت، غزلیات فارسی 199، مثنوی 22 بیت، قطعه 2، ترجیعات 3، رباعیات 35، و فهلویات یك غزل و 14 دوبیتی. و اما آثار منثور:

1ـ رساله‌ مرآت‌العارفین در تفسیر سوره‌ فاتحه كه ظاهراً همان رساله‌ اسرارالفاتحه است. این رساله در مجموعه‌ شماره‌ 1453 در كتابخانه راغب پاشای تركیه موجود است. در بعضی نسخه‌ها به محیی‌الدین و شیخ نصیرالدین عبدالكریم جیلی منسوب است.

2ـ رساله‌ دررالفرید فی‌المعرفه‌ التوحید به فارسی كه مغربی آن را در گیلان نوشته است این رساله ضمیمه‌ دیوان مغربی در كتابخانه‌ سعید نفیسی در فهرست كتابهای ایشان به شماره‌ 8732 در كتابخانه‌ مركزی دانشگاه تهران ثبت شده است كه مجموعاً هفت صفحه می‌باشد. مولف «شعر فارسی در عهد شاهرخ» از آن یاد كرده‌ و این نسخه را دیده و از آن بهره یافته‌ است.محمدعلی تربیت در كتاب دانشمندان آذربایجان از مشخصات این رساله كه در اختیار داشته، سخن گفته است. می‌گویند: رساله‌ دررالفرید مشتمل بر سه فصل است (توحید و افعال و صفات).

این رساله به زبان فارسی در گیلان نوشته شده و با جمله‌ «سبحان ربك رب العزه عما یصفون» آغاز می‌گردد. نسخه‌ای در كتابخانه‌ سپهسالار موجود است كه در جلد 2 فهرست نسخه‌های خطی مسجد سپهسالار ذكر شده است.

3ـ جام جهان‌نما، مغربی در مقدمه‌ این رساله گوید: طایفه‌ای از دوستان كه طالب علم توحید بودند... از این فقیر التماس كردند كه رساله‌ای كه «جامع كلیات علم توحید و مراتب وجود باشد، بساز و از برای هر مرتبه دایره‌ای بپرداز؛ التماس ایشان را اجابت كردم... و رساله را نام، جام جهان‌نمای كردم... این رساله مشتمل است بر دو قوس و خطی كه بین‌القوسین برزخ است.»

احمدبن موسی رشتی استادی كه دو نوبت نزد مغربی جام جهان‌نما را خوانده و بر مشكلات آن وقوف یافته و در حضور، حواشی نوشته و اجازه‌نامه به خط مغربی داشته است، شرحی مفصل بر جام جهان‌نما دارد و درباره‌ رساله گوید: «رساله را مصنف علیه‌الرحمه سه اسم نهاده: اول كلیات علم توحید، دوم مراتب وجود، سوم جام جهان‌نمای... این كتاب را شرح قصیده فارضیه انتخاب كرده است، الحق ید بیضا نموده است».

این كتاب یكی از آثار مهم مغربی است در شرح حكمت محیی‌الدین‌بن عربی و منتخباتی است از شرح قصیده‌ فارضیه (یعنی از مشارق‌ الدراری كه شرح تائیه‌ ابن فارض است). قدیمی‌ترین نسخه‌ خطی آن در كتابخانه‌ ایاصوفیه در سال 827 نوشته شده و عكس آن مورد استفاده‌‌ این‌جانب قرار گرفته است. به دلیل اهمیتی كه رساله‌ جام جهان‌نما داشته است، شارحان بدان توجه كرده‌اند و شروحی متعدد بر آن نگاشته‌اند كه عبارتند از:

1ـ شرح احمد بن موسی رشتی استادی كه به خواهش یكی از مریدان مغربی به نام كمال‌الدین یوسف میرشكی نوشته است و آن را در بادكوبه روی نسخه‌‌ای كه از مغربی اجازت داشته، به پایان برده است.

2ـ شرح جام جهان‌نمای از سلطان وجیه‌الدین علوی كه در سال 906 نوشته شده است، متن با علامت (م) و شرح با علامت (ش) مشخص شده است، میكرو فیلم این نسخه در كتابخانه‌ مركزی دانشگاه تهران موجود است.

3ـ مدام جان‌فزا در شرح جام جهان‌نما تألیف نعمت‌الله در 21 شعبان 864 نوشته شده است.

4ـ فایده فی شرح جام جهان‌نما و بندی از روضه‌الریاحین در كتابخانه‌ مركزی دانشگاه تهران موجود است.

5ـ شرح جام جهان‌نما از خواجه بنده‌نواز، یا خواجه صدرالدین محمد گیسودراز فرزند یوسف حسینی دهلوی عارف چشتی (720ـ825ق) به شماره‌ 11495 فهرست انجمن شرقی اردو ـ پاكستان. تاریخ كتابت ذكر نشده و در مجموعه‌ 769 كتابخانه‌ مركزی دانشگاه تهران موجود است.

6ـ در فهرست كتابخانه‌ آستان قدس رضوی از حل جام جهان‌نما كه در محرم 840 هجری به نام بابرخان آغاز شده به شماره‌ 4: 84ـ96 وجود دارد.

7ـ نسخه‌ای از شرح دیگر به قلم ابراهیم شطاری در دانشگاه علیگر موجود است.

آقای دكتر لئونارد لوئیزان از آثار دیگر منسوب به مغربی كه در فهرست ابن كربلایی نیستند، در مقدمه‌ دیوان چنین ذكر كرده‌اند.

الف)نصیحت‌نامه در فهرست منزوی، ج2، ص6ـ17.

ب) ارایه‌الدقایق فی شرح مرآت الحقایق در فهرست اته در لندن به شماره‌:Folios261494b 113b

مغربی و دیگران

مغربی در اشعار خویش از شعرایی نام می‌برد كه تأثیر سبك و روش آنها در آثار وی دیده می‌شود. سنایی، عطار، و عراقی شعرای مقبول او هستند.

وز موج او شده‌ست عراقی و مغربی

وز جوش او سنایی و عطار آمده

نقش این موج بحر بی‌پایان

مغربی و سنایی است و سنا

***

نشود كسی عراقی به حقایق عراقی

نشود كسی سنایی به معارف سنایی

توجه به وزن و موضوع شعر عطار در اشعار مغربی دیده می‌شود. عطار قصیده‌ای دارد به مطلع:

ای روی دركشیده به بازار آمده

خلقی بدین طلسم گرفتار آمده

مغربی گوید:

آن ماه مشتری است به بازار آمده

خود را به دست خویش خریدار آمده

محیی‌الدین و مغربی

مسافرت مغربی به دیار مغرب او را با افكار ابن‌عربی آشنا كرد. جام جهان‌نمای خویش را در شرح حكمت ابن‌عربی و منتخباتی از شرح قصیده‌ فارضیه نگاشته است. در مقدمه‌ دیوان با ذكر اشعاری از ترجمان‌الاشواق محیی‌الدین، عشق و ارادت خویش را بیان كرده است. اشاره‌ای كه شاگردش، موسی رشتی، در شرح جام جهان‌نما درباره‌ وحدت وجود دارد، این دلبستگی را به ابن‌عربی نشان می‌دهد.

در آثار شمس مغربی مضامین فراوانی در تبیین و تفسیر حكمت وحدت وجودی دیده می‌شود. در تجدید نظر چاپ دوم دیوان سخنی كوتاه در باب وحدت وجود افزوده شد. تا چگونگی ارتباط و اتصال این اندیشه با تصوف قرن نهم به ویژه با تفكر شمس مغربی آشكارتر گردد. چه زیبا سروده است در باب اینكه این صورت ممكنات در علم خدا ثابت است.

بیرون دوید یار ز خلوتگه شهود

خود را به شكل جمله جهان خود به خود نمود

با آنكه شد غنی همه عالم زگنج او

یك‌ جو از او نه كاست، نه در وی جوی فزود

عراقی و مغربی

عراقی چون سنایی و عطار مورد توجه مغربی بود، هرچند خود را با عراقی برابر می‌بیند، ولی تأثیر تفكر عراقی، خاصه كتاب «لمعات» وی در اشعار مغربی به خوبی دیده می‌شود. در لمعه اول عراقی آمده:

یك عین متفق كه جز او ذره‌ای نبود

چون گشت ظاهر این همه اغیار آمده

این ظاهر تو عاشق و معشوق باطن است

مطلوب را كه دید طلبكار آمده

مغربی گوید:

پنهان از این جهان ز سراپرده‌ نهان

یاری است در لباس چو اغیار آمده

محبوب گشته است محب جمال خود

مطلوب خویش راست طلبكار آمده

عراقی گوید:

ای زده خیمه‌ حدوث و قدم

در سراپرده‌ وجود و عدم

كه به غیر از تو در جهان كس نیست

جز تو موجود جاودان كس نیست

مغربی

عشق بی‌كثرت حدوث و قدم

نظری كرد در وجود و عدم

كه جز او نیست در سرای وجود

به حقیقت كس دگر موجود

نمونه‌های فراوانی در شعر مغربی دیده می‌شود كه قالبهای شعری و اوزان آنها كاملاً شباهت فراوان با شعر عراقی دارد. با وجود این شاه نعمت‌الله ولی در ترجیع‌بندی، مغربی و عراقی را با هم برابر می‌نگرد:

جامی و شراب و رند و ساقی

هم مغربی و همی عراقی

 

شبستری و مغربی

شیخ محمود شبستری ملقب به سعدالدین یا نجم‌الدین فرزند عبدالكریم در زمان گیخاتو در قریه‌ شبستر به دنیا آمد و در عهد الجایتو و ابوسعید از مشاهیر متصوفه بود. تحصیلاتش را در تبریز انجام داد و در سال 720 هجری در 33 سالگی درگذشت. وی با احاطه‌ كامل به آرای صوفیه و علم عرفان و تصوف عملی كه به دست شاگردان محیی‌الدین‌ابن عربی رواج یافته بود، به تألیف «گلشن راز» پرداخت. از شاگردانش یكی شیخ اسماعیل سیسی است كه مرشد مغربی بود. پیوند مغربی با افكار شبستری از طریق سیسی انجام گرفته است. این پیوند آن‌چنان است كه لاهیجی در كتاب مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز از اشعار مغربی چه با ذكر نام و چه بدون ذكر نام استشهاد كرده و به توجیه افكار شیخ محمود شبستری پرداخته است. این خود نشان از آن دارد كه در قرن نهم آثار مغربی با شبستری نزد بزرگان آشنا و مقبول بوده است.

اصول فكری شبستری كه در گلشن راز به پاسخ پرسشهای امیرحسینی هروی مطرح شده است، در اشعار مغربی متجلی است. مغربی در مقدمه‌ دیوان در باب خرابات، خراباتی، خط و خال، قد و بالا، و ابرو در سبك و وزن گلشن راز گوید:

می و میخانه و رند و خرابات

حریف ساقی و مرد مناجات

خط و خال و قد و بالا و ابرو

عذار و زلف و پیچاپیچ گیسو

مشو زنهار از آن گفتار در تاب

برو مقصود از آن گفتار دریاب

كه یادآور پاسخ شیخ شبستری است به پرسش امیرحسینی هروی در باب رخ و زلف و خط و خال، كه می‌گوید:

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست

كه هر چیزی به جای خویش نیكوست

علی اکبرپور - ali akbarpour

منبع: برگرفته از کتاب دیوان شمس مغربی، تالیف دکتر ابوطالب میرعابدینی

زندگی شمس مغربی - (بخش اول)  دکتر سید ابوطالب میرعابدینی

زندگی شمس مغربی - بخش اول

دکتر سید ابوطالب میرعابدینی

ابوعبدالله شمس‌الدین محمد بن عزالدین ‌بن عادل یوسف ‌البزازینی تبریزی مشهور به مغربی، ملقب به محمد شیرین یا ملامحمد شیرین كه قدوه‌العارفین و زبده‌‌الواصلینش یاد كرده‌اند.

تصویر جلد کتاب، تالیف دکتر ابوطالب میرعابدینی

 

 

به قول رضاقلی‌خان هدایت از صوفیة‌ باتمكین و راهرویی پرشور و موحدی مشهور به شمار است، كه مذهبش وحدت وجود و مشربش لذت شهود بود و به علوم ظاهری و باطنی عالِم بود، و صیت فضایلش مغرب و مشرق را فراگرفته بود. مولد و منشأش انبند یا امند یا اممند از قرای رودقات تبریز است، اَمّنْد (به فتح اول و میم مشدد و سكون نون) نیز در تداول مردم به كار می‌رود. توجه به زادگاه وی و فهلویاتی كه به زبان آذری سروده و در نسخه‌های كهن دیوان وی آمده است، تبریزی بودنش را مسلم می‌سازد. خانه‌ شمس مغربی، بنا به گفته‌ خواجه عبدالرحیم خلوتی كه مرید شمس بوده، در محله‌ اتكو حوالی مسجد جامع تبریز قرار داشت. چون مرید مذكور از مغربی توبه گرفته و در توبه‌ شوق تا منزل مولانا غلتان آمده... روایت وی نشان می‌دهد كه مغربی در دوره‌ زیادی از عمرش را در تبریز به سر برده است. اوایل حیات مغربی مصادف با اواخر حكومت ایلخانان (736ـ 756ق) بود. آذربایجان میدان جنگ و ستیز دو سلسله امرای ایلكانی با آل‌جلایر و چوپانیان گردیده بود. در سال 797ق تغتمش‌خان، رئیس ایل آلتون (ذهبی) و پادشاه دشت قبچاق به آذربایجان لشكر كشید و شهرهای آن دیار، خاصه تبریز را غارت كرد. تیمور آذربایجان و ری و ماورای رود ارس و آسیای صغیر را به پسر خود میرانشاه بخشید و تبریز را پایتخت قرار داد. چون میرانشاه دیوانه شد، تیمور به آذربایجان آمد و میرزا عمر پسر او را به جایش نشانید و این به سال 802ق بود. پس از آن آذربایجان به دست پادشاهان تركمانی‌نژاد قراقویونلو (810 ـ872) و آق‌قویونلو (872 ـ 908) افتاد. مؤلف روضات‌الجنان در باب تاریخ وفات مغربی و چگونگی آن حكایتی نقل می‌كند كه نكاتی از زندگی شاعر را نیز روشن می‌كند. می‌گوید: صورت واقعه‌ هائله وفات مولانا بر این منوال بوده است كه چون میرزا ابوبكر ـ ولد میرانشاه‌بن امیر تیمور گورگان ـ از سپاه قرایوسف منهزم شد، تبریز را گذاشته به قلعه‌ سلطانیه گریخت و تصمیم داشت تبریزیان را كه به همكاری قرایوسف متهم بودند، قتل‌عام كند؛ مردم تبریز از این واقعه هراسیدند، به خدمت مولانا شتافتند و به اطلاعش رساندند، مرض طاعون در تبریز بود... پس از مراقبه فرمودند: به درگاه الهی باریافته صورت حال معروض شد، قربانی طلب داشتند تا این بلا رفع گردد. ما خود را قربانی ساختیم، فردا ما از این دار فانی رحلت می‌كنیم، نعش ما را به سرخاب می‌برید و در حظیرة‌ بابامزید مدفون می‌سازید. چون از آنجا باز می‌گردید، لشكر میرزا ابوبكر به صدهزار پریشانی منهزم می‌شود. صورت این واقعه در سنه‌ ‌ 809 بوده است. جامی در نفحات‌الانس وفات مغربی را در شصت‌سالگی به سال 809 ذكر كرده است.به نقل دكتر لوئیزان در مقدمه‌ دیوان شمس مغربی از كتاب سلسله‌الاولیاء سیدمحمد نوربخش متوفی 869ق و استناد به كتابهای تاریخی دیگر، جنگ سردرود در سال 810 به وقوع پیوسته و ذكر دوبیتی زیر از عبدالرحیم خلوتی، مرید مشهور مغربی، سال 810 را سال وفات مغربی برگزیده است و دوبیتی چنین است: چون مغربی از مغرب تن رفت به مشرق در جنت فردوس بدیدم كه به سیر است پرسیدمش از عاقبت و سال وفاتش خندان و خرامان شد و فرمود كه: خیر است و واژه‌ «خیر» به حساب ابجدی 810 می‌گردد. سال 809 سال وفات مغربی است و این همان سالی است كه قرایوسف ابوبكر را شكست داد و در ذیقعده 810، میرانشاه را كشته، آذربایجان را صاحب شد. این استناد در لغتنامه‌ دهخدا ذیل قرایوسف به سند معتبر آمده است.در مجله‌ ارمغان (سال 17، ش2) به نقل از سفینه‌ كهنسال كه در باره‌ رحلت شعرای بزرگ است، چنین آمده: وفات مولانا محمد شیرین مشهور به مغربی در سنین شصت سالگی واقع شده در سنه‌ 809 . جامی نیز به شصت سالگی وی اشاره دارد. بنابراین سال تولدش 749 هجری خواهد بود. تفاوت سال 809 و 810 در سال وفات مغربی از این نكته پدید آمده است كه سال هزیمت میرزا ابوبكر همان‌طور كه شمس مغربی پس از مراقبه فرمودند: «چون از آنجا (حظیره بابامزید) باز می‌گردید، لشكر میرزا ابوبكر به صدهزار پریشانی منهزم می‌شود»، این وصیت سال وفات وی را مشخص می‌كند. آرامگاه وی در حظیره بابامزید سرخاب تبریز است و بنا به نوشته‌ مؤلف روضات الجنان، درویش لیفی نیز در سرخاب مدفون است و قرب به این مزار، مقبره‌ دو تن از اولیای مشهور به «پیر مغربی» و «پیر مشرقی» است و اكابر و ابرار و اعزّة روزگار به زیارت این دو بزرگوار آمد و شد می‌كرده‌اند. قبر عبدالحی فرزند مولانا شمس‌الدین مغربی كه در سال 825 ق وفات یافته است، در كنار قبر پدرش می‌باشد. قاضی نورالدین محمد، مشهور به قاضی‌زاده انصاری، سلامی به نظم بر مغربی فرستاده و به كسانی اشاره می‌كند كه در حرم بابامزید آسوده‌اند: ... علی مشرق‌الالهام و الكشف و الیقین هو المغربی، شمس لاهل الولایه‌ در «آتشكده‌ آذر» نیز تصریح می‌گردد كه شمس مغربی در تبریز مدفون است؛ اما رضاقلیخان هدایت در تذكره‌ ریاض‌العارفین می‌گوید: «بعضی گفته‌اند مولدش قریه‌ نایین و مرقدش در اصطهبانات فارس است، بعضی گفته‌اند در سرخاب تبریز» و به درستی این نكته را توجیه می‌كند كه: «همانا شیخ مغربی نام متعددی بوده است و مردم به گمان افتاده‌اند و قول اول در باب مضجع آن جناب مقرون به صواب است.» ادوارد براون كه در سال 1306 به اصطهبانات رفته، بقعه‌ای به نام مزار شیخ مغربی را دیده است و در مجلد سوم تاریخ ادبیات خویش (از سعدی تا جامی) هم به قول هدایت در این باب استناد می‌كند. دقت و صراحتی كه در كلام مؤلف روضات‌الجنان است، قبر مغربی را در سرخاب تبریز مؤكد می‌سازد و هدایت را بر آن می‌دارد كه بگوید: ممكن است آن‌كس كه در اصطهبانات مدفون است، مغربی دیگر باشد. تبریز كه به شهر «هفتاد بابا» معروف بود، از نیمه‌ اول قرن پنجم شهرت خاص داشت. قدیمی‌ترین عارف خراسانی كه در نیمه‌ دوم قرن سوم به تبریز رفت و در آنجا مقیم شد، شیخ ابواسحق جوینانی ـ از معاصران بایزید بسطامی ـ بود. نماینده‌ مشایخ برای نظارت در كار بازسازی شهر تبریز به سال 423، پیری بود به نام خلیل صوفیانی. وجود یك آبادی به نام «صوفیان» و رودخانه‌ای به نام «صوفی» نشان‌دهندة سابقه و قدمت تمركز صوفیان در این نواحی است. در میان اولیایی كه گورشان در تبریز است، با اسامی بسیاری كه مقرون به القاب «پیر» و القابی دیگر مانند «دادا» و «دده» است، مواجه می‌شویم. تبریز در قرون ششم تا هشتم مطاف ارواح قدسی و مهبط الهامات غیبی بود؛ شهری كه به قول مولانا «فرّ فردوسی» داشت و «شعشعة‌ عرشی» و بلده‌ الموحدین نامیده می‌شد. معروف بود كه ارواح اولیای دو محلة سرخاب و چرنداب در تبریز به شكل دو گروه كبوتران سرخ‌رنگ و سبزرنگ شبهای جمعه به طواف كعبه می‌آیند و در بیتی منسوب به مولانا آمده است: «به تبریز ار شوی ساكن، زهی دولت، زهی رفعت/ به سرخاب ار شوی مدفون، زهی روح و زهی راحت!» در چنین حال و هوایی مؤلف روضات‌الجنان درباره‌ تغییر حال مغربی گوید: ابتدای حال و باعث جذبه‌ آن خیرمآل آن بوده كه در وقت و زمانی و حین و اوانی كه در تبریز به طلب علم مشغول بوده و استفاده‌ علوم دینی می‌كرده، روزی به طریق سیر بیرون آمده، شخصی این بیت را از مولانا جلال‌الدین عبدالحمید عتیقی می‌خواند: چنین معشوقه‌ای در شهر، وانگه دیدنش ممكن هر آنك از پای بنشیند، به غایت بی‌بصر باشد كمند بی‌بند «جذبه‌ من جذبات الحق» برگردن جانش افتاده، حال بر او متغیر شده، درد طلب دامنگیرش گشته، سر در عالم نهاده و به خدمت بسیاری از اكابر رسیده و نسبت و رابطه‌ای درست داشته.در دو غزل به مطلع‌های زیر اشاره‌هایی به تحول خویش دارد؛ اول غزلی به مطلع: این كُرد پریچهره ندانم كه چه كُرد است كز خطه‌ خوبان جهان گوی ببرده است و دیگری به مطلع: شاه بتان و ماه رخان عرب رسید با قامت چو نخل و لب چون رطب رسید سیر و سیاحت: جامی در نفحات‌الانس گوید: مغربی در بعضی سیاحات به دیار مغرب رسیده است و آنجا از دست یكی از مشایخ كه نسبت وی به شیخ بزرگوار محیی‌الدین عربی می‌رسیده، خرقه پوشیده است. بنا به گفته‌ یاقوت در معجم‌البلدان، «مغرب» به تمام منطقه‌ شمال آفریقا و نیز اندلس گفته می‌شد. پس باید مغربی به بخشی از دیار مذكور مسافرت كرده باشد؛ ولی از بررسی آثارش آگاهی روشنی درباره‌ سفرهایش به دست نمی‌آید و ممكن است این سفر را به دلیل تخلص وی كه مغربی بوده، برساخته باشند. مؤلف فرهنگ آنندراج در باب وی اشاره‌ای دارد كه: مغربی نام رومی معروف كه در شهر سار هم تشریف آورده بودند، چند روزی بر سر حوض منوگهر (مینوگهر) ساكن و متوطن بود و اكثر اوقات بندگی حضرت مخدوم شرف‌الدین قدس‌الله سره العزیز برای ملاقات او می‌آمدند و تذكره‌ علم و توحید می‌كردند و طرفین فایده‌ها می‌گرفتند و یك مكتوب مخدوم كه به حمایت شیخ مغربی نوشته‌اند و در مكتوبات یكصد و پنجاهم است و بزرگی شیخ مغربی از آنجا معلوم خواهد شد و رساله‌ جام جهان‌نما و دیوان اشعار ایشان مشهور است. اگر تو طالب سر ولایتی بطلب ز مغربی كه در این روزگار پیدا شد و باز از ولایت بهار مسافر شد. مؤلف روضات‌الجنان از مولانا محمد نورالدین عبدالرحیم البزازی نقل می‌كند كه در 27 شوال 795 از شمس مغربی در شهر سلطانیه توبه و در 27 ذیقعده 803 در فومن گیلان تلقین گرفته است. محمدعلی تربیت در كتاب دانشمندان آذربایجان درباره‌ یكی از آثار شمس مغربی به نام دررالفرید كه نسخه‌ خطی آن را در اختیار داشته‌اند، گوید: این كتاب را به زبان فارسی در گیلان نوشته است. مغربی در تبریز مجلس درس داشت و به ارشاد مریدان می‌پرداخت. مردم نیز بدو اعتقاد خاصی داشتند؛ چنان كه در واقعه‌ مرض طاعون و حمله‌ میرزا ابوبكربن میرانشاه، از وی استمداد می‌خواهند، حضور مغربی در مجالس تبریز با صلوات مردم همراه می‌شود. مؤلف روضات‌الجنان گوید: روزی مولانا محمد مغربی (قدّس سرّه) به مجلس تشریف آوردند. اهل مجلس را از وضیع و شریف، سرور حضور دست داد، صلوات‌گویان استقبال نمودند و اظهار كمال و اخلاص و جانسپاری كردند.هرچند فرستادن صلوات هنگام ورود تازه‌واردان در مجامع بهانه‌ای بوده است برای تجدید ارادت و اخلاص به پیغمبر(ص) و آل او، ولی نسبت به اشخاص موجه و محترم نیز انجام می‌شده است. پیران مغربی مؤلف روضات‌الجنان نسبت سلسله‌ توبه و تلقین و خرقه‌ انابت و ارادت حضرت ایشان را از خط شریف مخدومی بدین نهج آورده است: المرشد الكامل العارف المحقق محمدبن عزالدین‌بن عادل‌بن یوسف التبریزی المعروف به شیرین... بهاء‌الدین همدانی... ضیاءالدین... عزالدین طاووسی... سعدالدین حموی... نجم‌الدین كبری... نجم‌الدین احمد كبری ... عمار یاسر بدلیسی... عبدالقاهر سهروردی ... احمد غزالی ... ابی‌بكر نساج ... ابی عثمان مغربی ... جنید ... سری سقطی ... معروف كرخی و هو من الامام الهمام علی‌الرضا و هو من ابیه... محمدالباقر... محمدبن عبدالله(ص). و كذلك اخذا لشیخ محمد المعروف به شیرین من الشیخ سعدالدین... محمود زعفرانی... علی سیواسی... صدرالدین قونیوی... محیی‌الدین عربی و ایضاً اوحدالدین كرمانی ... ركن‌الدین سجاسی ... احمد ابهری ... ابی‌النجیب سهروردی. و كذلك اخذ شیخ‌المذكور من الشیخ اسماعیل سیسی... برهان‌الدین ایساغوجی و ایضاً من الشیخ علاءالدوله سمنانی... عبدالرحمن الاسفراینی ... احمد جوزقانی... شهاب‌الدین سهروردی. به‌ طوری كه ملاحظه می‌گردد، یك طریقه‌ انتساب او از طریق سعدالدین حموی به شیخ نجم‌الدین كبری می‌رسد. طریقه‌ دیگر از طریق صدرالدین قونیوی به محیی‌الدین عربی و همچنین از طریق اوحدالدین كرمانی به ابونجیب سهروردی می‌پیوندد و طریقه‌ دیگری نیز دارد كه از طریق سیسی به شیخ شهاب‌الدین سهروردی می‌رسد و غالباً دیده شده است بعضی مشایخ غیر از خرقه‌ ارادت كه از یك شیخ یا یك طریقه می‌گیرند، از مشایخ دیگر هم خرقه‌ تبرك دریافت می‌دارند. سلسله‌ مشایخ مغربی در یك روایت به سهروردی می‌پیوندد و همین پیوند جامی را بر آن داشته كه او را از طریقه‌ سهروردیه بشناسد. در صورتی كه ارتباط او با سعدالدین حموی و علاءالدوله سمنانی، انتساب او را به طریق كُبرویه نیز قابل تأمل می‌دارد؛ اما با كثرت رواج طریقه‌ سهروردیه در عراق و شام و آذربایجان در این دوره احتمال دارد كه خرقه‌ اصلی وی از طریق سهروردیه بوده باشد و آنچه از كُبرویه و قونیویه داشته، خرقه‌ تبرك است. سیسی و مغربی مغربی از مریدان سیسی بود.شیخ‌زین‌الدین خوافی، سید قاسم انوار، پیر محمد گیلانی، پیر شیخی و حاج محمد عصار و شیخ‌كمال خجندی نیز از ارادتمندان سیسی بودند و با شمس مغربی صحبت ‌داشتند. مؤلف روضات‌الجنان از ضیاءالدین نیزاری تبریزی، خواجه خواند، خواجه كیئی، خواجه پیر شیخ ‌عابدی و برادرش خواجه مشایخ و خواجه ابراهیم كجحی، محیی‌الدین، كریم‌الدین میاوانی، ظهیرالدین، پیر محمود گله‌بان، خواجه نصرالله، و پیر تاج تولمی به نام یاران شیخ مغربی یاد می‌كند. از اشارات مؤلف روضات‌الجنان درباره‌ آشنایی مجدالدین سیسی یا سیزی و مغربی برمی‌آید كه میان این دو ارادتی سابق بوده و سیسی با پدر مغربی آشنایی داشته است و اینكه مغربی به اشارت سیسی به چله‌نشینی می‌پردازد. وی با ارسال غزلی به مطلع: ما مهر تو دیدیم و ز ذرات گذشتیم از جمله صفات از پی آن ذات گذشتیم سیسی را وقت خوش می‌شود و استحسان می‌كند و مغربی را از خدمت چله‌نشینی معاف می‌دارد. چنین تلطفی نشانه‌ تأثیر سیسی در مغربی است. اما این داستان بی‌شباهت به روایت مشابهی درباره‌ فخرالدین عراقی نیست و ممكن است از روی آن ساخته باشند. جامی در نفحات‌الانس گوید مغربی مرید شیخ اسماعیل سیسی است كه وی از اصحاب نورالدین عبدالرحمن اسفراینی است و در روایتهایی كه مؤلف روضات‌الجنان نقل می‌كند نسبت ارادت او از سیسی به علاءالدوله سمنانی و آنگاه از طریق اسفراینی به شیخ شهاب سهروردی می‌رسد و ظاهراً به همین سبب انتساب به سهروردی یافته كه جامی او را از پیروان طریقت سهروردیه به شمار آورده است و سهروردیه به معنی اخص پیروان شیخ شهاب‌اند و علاءالدوله سمنانی هم ظاهراً طریقه كُبرویه دارد، نه سهروردیه.

علی اکبرپور - ali akbarpour

منبع: برگرفته از کتاب دیوان شمس مغربی، تالیف دکتر ابوطالب میدعابدینی